دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

دل خستگیها

باز دوباره یکی از من بدش اومد و من بهم برخورد.اصلاً جنبه انتقاد ندارم و واقعاً نمی دونم چرا؟! این همه آدما مخالف دارند و دلشون را خوش کردند به طرفداراشون ولی من...
گندی که در حق دوست مجازی ام مرجان زدم بالاخره لو رفت و دیشب خیلی حالم گرفته شد.جهنم و مرجان، من از اولم رابطه ام با این آدم خوب نبود و اونم رابطه خوبی با من نداشت و به زور تحملم می کرد؛ نمی خواستم آبروم پیش لیلا که واقعاً مهربون و خیلی برام ارزش داره و پیش بقیه نره.
حالا می فهمم چرا توی میتینگ تحویلم نمی گرفت.بازم گلی به جمال هانی.
البته به اون بدی که فکر می کردم نشد ولی خوبم نشد.
خیلی دلم می خواست سنگ دل بودم.خیلی...
ولی الان می بینم خیلی هم بد نشد ولی من غلط بکنم دیگه کاری بکنم که یه سرش ضرر باشه و سر دیگرشم سود نباشه!
خدایا تو که معلوم نیست کدوم گوری رفتی قایم شدی.می دونمم که نیستی ولی اگر هستی منو ببخش! چون واقعاً احساس گناه در حق یه آدم بی تقصیر دارم.بماند که پای مرجانم توی این ماجرا واقعاً گیره و بازهم ای غایب بی پدر مادر ازت می خوام دستشو خیلی زود رو کنی!
بازم جای شکر داره افشین هنوز چیزی نفهمیده.
خوب دیگه بسمه! می بینی توروخدا فقط وقتی اعصابم خورده زود زود آپ می کنم.خداوندا این اعصاب خورد را از ما مگیر!

خاطره ای با عمق ۶ ساله

دوباره خاطرات نامه ام داشت خاک می خورد که یه خاطره شیرین و عمیق امروز باعث شد یاد تنهایی جایی که بیفتم همین دفترچه باشه

خاطره ای که شاید جذابیتش فقط برای خودم باشه ولی گفتنش خالی از لطف نیست.

امروز سه شنبه ۲۴ اردیبهشت بود.پنج شنبه با مهدی و امین سوار اتوبوس شدیم و از امتحانی که برگزار نشد(به علت جریمه مدرسه تا دیگه امتحان خارج از برنامه نگیره!) به سمت خونه رهسپار شدیم.تو راه امین بهم گفت حلی المسائل عربیتو بده من کپی بگیرم یک شنبه امتحان داریم و منم یه آره الکی به دوست عزیزم گفتم.کلاْ اخلاق بدی که دارم دیر به کسی چیزی می دم.

دیدم از مسیر خونشون رد شد گفتم می ری خونه مهدی اینا؟!

گفت نه میام خونتون

چون باورم نمی شد به این زودی بیاد یه خنده مسخره کردم ولی حقیقت داشت!

ادامه مطلب ...