دوباره خاطرات نامه ام داشت خاک می خورد که یه خاطره شیرین و عمیق امروز باعث شد یاد تنهایی جایی که بیفتم همین دفترچه باشه
خاطره ای که شاید جذابیتش فقط برای خودم باشه ولی گفتنش خالی از لطف نیست.
امروز سه شنبه ۲۴ اردیبهشت بود.پنج شنبه با مهدی و امین سوار اتوبوس شدیم و از امتحانی که برگزار نشد(به علت جریمه مدرسه تا دیگه امتحان خارج از برنامه نگیره!) به سمت خونه رهسپار شدیم.تو راه امین بهم گفت حلی المسائل عربیتو بده من کپی بگیرم یک شنبه امتحان داریم و منم یه آره الکی به دوست عزیزم گفتم.کلاْ اخلاق بدی که دارم دیر به کسی چیزی می دم.
دیدم از مسیر خونشون رد شد گفتم می ری خونه مهدی اینا؟!
گفت نه میام خونتون
چون باورم نمی شد به این زودی بیاد یه خنده مسخره کردم ولی حقیقت داشت!
ادامه مطلب ...