دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

من واقعی

این چند وقته سرم شلوغه و سال پر کاری را شروع کردم و همین باعث شد که به مرخصی اجباری برم و یه هفته چیز جدیدی توی دل نوشت هایم که همانا اینجا هست نوشته نشه

تا اینجاش که سال خوب و متفاوتی بوده و تصمیم دارم یه یادداشت متفاوت بنویسم

یه درد دل دیگه که این بار نه تنها غم انگیز و تلخ نیست و بویی از سردرگمی نداره بلکه خیلی شفاف و روشنه

من آدمی هستم که خیلی دیر توجه ام نسبت به یک چیز بر انگیخته می شه و از این نظر خیلی مواقع سرد یا پرت از ماجرا به نظرم می آم...ولی آن روی سکه وقتی است که به هر نحوی احساساتم برانگیخته می شود و آن وقت فراتر از حد معمول ولی کنترل شده در وجودم زبانه می کشد

ادامه مطلب ...

فعلاً خبری نیست

این پست را دادم تا همینجوری یه آپدیتی کرده باشم و بگم فعلاً خبر تازه ای نیست

سال جدید را هزار امید شروع شده ولی هنوز چیزی دیده نشده

شاید من زیاد عجله دارم!

همین که بد نیست یعنی خوبه!

ولی من زیاده طلبم و باید خیلی تلاش کنم

راستی گفتم تلاش...

کلیا تایپ برای تحقیق گروهی دارم که اگر انجام بشه...یعنی حتماً باید انجام بشه...اعتماد به نفسم می زنه بالا و خودم به خودم ثابت می کنم در مواقع سخت می تونم به خودم کاملاً تکیه کنم

متاسفانه خبر خوش جدیدی از میم یا از بخش پر طرفدار!دانشگاهی جات هم نیست

ولی خبرهای خوبی تو راه هست...خصوصاً از خانم چشم سبز که از کرده خود پشیمون شده و به زودی زود یه آشتی کنون برگزار می شه...اگر آخر و عاقبتش ختم به خیر بشه که می دونم می شه خیلی خوف می شه! 

ولی جداً موجود عجیبی هستم...تا روز و روزگار آرومه می گم چرا خبری نیست و وقتی کلیا خبر می شه می گم کی هفته ای می رسه که خبری توش نباشه

البته تقصیر از من نیست

تقصیر از روزگاره که یهوووو چند تا اتفاق داغ یک جا برایم رخ می ده و منو غافلگیر می کنه

از وقتی بعد رمانتیک خاطراتم رنگ باخته کمتر دست دلم به نوشتن می ره

الانم می رم تا بقیه تحقیق را تایپ کنم

اگر دختر بودم

بالاخره این یادداشتو نوشتم! همونی که گفته بودم آخر پارسال می خواستم بنویسم ولی نشد

یه روز داشتم فکر می کردم که اگر دختر بودم فلان می کردم و بمان...کلاً تخیلم را قوی کرده بودم و یکمی تصمیم داشتم که نوشته ای با این عنوان توی وبلاگم داشته باشم

فرداش که اومدم دیدم افشین جون! هم همچین یادداشتی نوشته...اول این که کف کردم از این همه ارتباط ذهنی و تله پاتی و از این چیزا! و دوم این که مصمم شدم حتماً یه یادداشتی با این عنوان بنویسم

البته متفاوت تر از اون چیزی که افشین نوشته...


ادامه مطلب ...

وصال شیرین

می خواستم آخر پارسال یه یادداشت خوشگل و متنوع بنویسم ولی فرصت نشد

دوباره می خواستم اول امسال بنویسمش ولی بازم نشد

حالا علی الحساب اینو داشته باشید تا بعد

جداً چه خوبه آدم موقعه هایی که حس و حال نوشتن داره بنویسه و به مرور  منتشرشون کنه!

اتفاقاً اپیزود شیرین و خوبی هست و خودم دوست دارم روزی سه نوبت...صبح و ظهر و شب بخونمش

نوید یه سیزن خوبو می بده!


وصال شیرین

خیلی خیلی ذوق زده هستم چون باور نمی کردم امروز غافلگیر بشم ولی شدم
امروز صبح یکی از اتفاقات نادر دوباره تکرار شد و یک ساعت خواب موندم
ساعت 6 و نیم 27 بهمن هم رد شده بود ولی با آرامش خیال خاص خودم که بدجوری شکوفا! شده بود کارامو کردم و حتی صبحانمو هم تمام و کمال خوردم
اول از همه به سجاد با ته شارژی که داشتم اس ام اس زدم که تو برو من دیر می آم
اتوبوس هم به طرز باور نکردی بیشتر از 10 دقیقه دیر آمد ولی اصلاً نتونست آرامش اعصاب منو بهم بزنه






ادامه مطلب ...