دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

طلوع امید

دوباره که اینجا داره خاک می خوره! بازم خوبه من یادداشت آماده از قبل دارم که منتشر کنم

هر چند انتشار هر یادداشتی به سبک خودم هم نسبتاْ وقت گیره

بالاخره خوشگل نویسی زمان می بره!


طلوع امید


یک ترم دیگه هم گذشت! به همین راحتی با کلیا خاطره شیرین
در کل از وضعیتم رضایت دارم و احساس می کنم بر خلاف اون چیزی که انتظار نداشتم تلاشهایم به نتیجه نشست و تونستم اعتماد دوستام و استادها را به خودم معطوف!(چه کلمه قلنبه سلنبه ای! ) کنم
حتی از افتادن ریاضی هم برای بار دوم گله ای ندارم (حالا اگر گله داشته باشم چی کار می تونم بکنم؟!  ) و به فال نیک می گیرم
همیشه خودم را دست کم می گیرم ولی به موقعه اش (بخونید دقیقه 90! ) تلاشمو می کنم و نتیجه فراتر از تصورم می شه. اگر پارسال همین موقع یکی بهم می گفت سال دیگه دو ترم از دانشگاهت را تموم کردی باور نمی کردم و می گفتم: با این سوادی که من دارم عمراً بتونم از پس امتحانای دانشگاه با اون بچه های درس خونش بر بیام
اما با این که موفقیت خیلی بزرگی نیست ولی من خیلی دوستش دارم و در اوج ضدحال! امید را در سر تا سر وجودم احساس می کنم. امیدی که صرفاً سو سوی کوره نور نیست و خورشیدی درخشانه که روز به روز طلوعش را بهتر می بینم
البته این روشنایی از پرتوی آگاهیه که خیلی هم راحت به دست نیومده و هنوز 4-5 سال پیش را خوب یادمه که وقتی مشکلی پیش می اومد در ظلمات به دنبال پاسخی حقیقی برایش می گشتم
در کل که خیلی خوشحالم و امیدوارم به یه جای درست و حسابی برسم تا بتونم به بقیه کمک کنم.نمی خوام شعار بدم...اما خردگرا شدن باعث شد بیشتر انسان دوستی را بفهمم

ادامه مطلب ...

این سالها

خوشبختانه با شروع ماه مهر سرم خلوت شده و فرصتی شده تا به کارهای مورد علاقه ام برسم

هر از گاهی لازمه که فشار کاری بهم وارد بشه تا بعد استراحت بهم بچسبه 

البته استراحت زیاد را هم دوست ندارم

بالاخره اول مهر دومین اون وبلاگی که گفته بودم را ثبت کردم

در چند روز آینده به صورت رسمی معرفی اش می کنم

اما دیروز دوم مهر صبح با پدر عزیزم بیرون رفته بودم تا کفش بخرم و وقتی بابا به بانک رفته بود روی صندلی دراز کشیدم و یاد همین روز و روزگار در سال پیش افتادم

سه شنبه 2 مهر 1387 ساعت 9 و 45 دقیقه بعد از اولین کلاس دانشگاهمون که ریاضی با خانم یاوری بود

ادامه مطلب ...