امروز از همون اول که دیدمش چیز عجیبی را در وجودم احساس کردم
کلاً عاشق شدنم سیکل مشخصی داره که اولش طرف را نمی بینم و بعد آروم آروم ازش خوشم می آد و ناگهان...
ناگهان در یه دیدار ساده حسی مثل برق وجودم را می گیرد و تازه بعد از اون دیدار عمق فاجعه را درک می کنم!
امان این یه حس جدیده... رویاییه که پس از مدتها نا امیدی که در لایه های پنهان افکارم گمشون کرده بودم حالا ناباورانه پیداشون کردم و اون قدر شیرینیه که حتی فکر کردن بهش هم شادم می کنه
آره دایی کوچولوی قصه ما دوباره عاشق شده...نمی دونم دفعه چندمه ولی حتی اگر بار هزارم هم باشه می گم این با بقیه فرق می کنه
نمی خواهم رمانتیک بازی در بیارم که بگم طرفم با بقیه فرق داره،حتی شاید از روی خودخواهی هم باشه ولی این نوع عشق متفاوته و بیشتر به روحیاتم نزدیک تره تا اون عشقهای تخیلی دست نیافتنی که هزار اما و اگر در ذهنم ایجاد می کرد