دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

سالی که خاطره شد

سال 89 را با امیدهای زیادی شروع کردم. صادقانه بگم که به سال 90 کمتر از 89 امید دارم چرا که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد!

با وجود یأس عاطفی و شکست سیاسی در سال 88 اما چند عامل باعث شدند در آستانه سال 89 روحیه خوبی داشته باشم

چند روز پس از پایان نیمه اول آن سال (که دوست دارم پیشاپیش لفظ 2 سال پیش را برایش به کار ببرم، هر چند هنوز باور سرعتش برایم سخت است) موفقیتی بزرگ نصیبم شد و دوستی پس از مدتی کدورت باهام آشتی کرد. پیروزی بزرگی بود که در دل خود دوست دوست داشتنی دیگری را هم بهم نزدیک کرد ولی متاسفانه اعتماد به نفسی که از این رویداد به دست آوردم را در راهی کاملاً اشتباه به کار بردم

سعی می کنم بیشتر از این احساسی برخورد نکنم و حتی از اتفاقات بد هم درس بگیرم

ادامه مطلب ...

تغییر

تغییر...

چه واژه عجیبیه، خیلیا دوست دارند تغییر کنند ولی موقع عمل که می رسه می بینند سخته و بی خیالش می شند.

برای منم سخته ولی وقتی سبک و سنگین می کنم و کفه های ترازوام تعادل را نشون می ده با جان و دل می پذیرمش.

آخر سالی حوصله وبلاگ نوشتن نداشتم...صفحه اول وبلاگم را بعد از مدتها باز کردم و دیدم خیلی وقته چیزی ننوشتم. ایده جدیدی برای نوشتن نداشتم.

بعد از دو سال و خورده ای لباس نو به تن بچه ام کردم (آخرش هم نفهمیدم پسره یا دختر!) و بعد از دو تا قالب آبی حالا زمانی بود که یکم رنگاش گرمتر بشه.

بین یادداشتهای منتشر نشده ام نکات جالبی دیدم که به تنهایی ارزش منتشر شدن را ندارند اما ایده خوبی بهم دادند که کل امسال را تحلیل و بررسی کنم.سالی که بد بود اما من سعی کردم بد نشم.

امیدوارم در همین چند روز باقی مانده از سال موفق بشم این کار را انجام بدم.