دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

دی تا دی

یک شنبه یک بهمن

منتظر اسنپم تا برم دومین دندون عقلمو بکشم

دم غروبه اما هنوز هوا روشنه

تا اومدم به تاریکی هوا ساعت 5 عادت کنم از اون حالت تاریک آخرای پاییز در اومده

مثل همیشه تا میام عادت کنم شرایط عوض میشه

کلا سخت زیر بار تغییرات میرم

اما این تغییر ته مزش شیرینه

مثل برف روی کوه ها

هر چند کمه اما شیرینه

سوار ماشین که شدم خودمو غرق در مجازی نکردم...واقعی رو چسبیدم!

رفتم به خاطرات زمستون 4 سال پیش *
داخل سرویس دانشگاه کنار صفه برفی

همون موقع هم می دونستم چه لحظات خاطره انگیزی دارن از پیش روم  عبور میکنند
هم اون صحنه خاص و هم همه اتفاقای شیرین اون دوران خاص



حالا هم تاریخ داره تکرار میشه

البته این سندرم مشابهت پنداری رو خیلیا بهش دچار میشن و حسی بامزه اما اشتباهیه 

حالا انقدر از نظر تکنولوژی و روابط پر شدم که دیگه شامم اشباع شده

اما دلیل نمیشه خاطره انگیز بودنشو نبینم

مطمئنم سال های بعد خاطره این دوره همیا هنوز زیر دندون هممون هست


اگه اردیبهشت 93 ماه پر کاری بود دی 96 هم با تمامی سختی ها و شکستاش صحنه قشنگی برای محک زدنم بود

از قبلش پرکار اما با دستاوردهای خوب بود و روز اولش آنچه شد که باید می شد

دیشب س می گفت دوباره برنامه بچین...بچمون به دهنش مزه داده

گفتم باید ب رو کوک کنم

انصافا هم محرک اصلی اونه

نباید خودمو دست کم بگیرم چون  اگه نباشم اعضا تیم باهم هماهنگ نمیشن

پدر معنوی بچام
باید خون گریست به حال چنین جامعه ای!


سردرگم بودم و گیج

و مثل همیشه تنبل

یک هفته خیلی تلاش کردم و امیدوار بودم استاد با دفاعم موافقت کنه اما واقعا نمی شد

دو روز تلاش کردم تا با دایره تحریف واقعیت چرخ روزگار را برعکس بچرخانم

اما جمعه موقع صحبت با ع فهمیدم که زمان پذیرش واقعیت با همه تلخیش است

آرامشی احمقانه بهم دست داد

شکست نقطه مقابل پیروزی نیست...بخشی از اونه


پنجشنبه قبلش هم آخرین امتحان دوره ارشد را دادم

چقدر دلم برای کلاس و امتحانای کوفتی تنگ شده بود

دلم میخواد بازم ادامه تحصیل بدم
امیدوارم پولش فراهم بشه و به کم راضی نشم و جایی بهتر از اینجای دوست داشتنی دوره جدیدو شروع کنم


بهمن آرامش قبل طوفانه
در زیجم می بینم که اسفندی طوفانی و سرشار از موفقیت در انتظارمه
موفقیتی که سالهاست در انتظارشم و باید بهش برسم
آخرین دشمنی که باید از بین بره


* یه بارم 8 سال پیش هوا برفی بود کلیا عکس خوشگل از کوه و آسمون و غروب گرفتم

زیادی درونگرا و تنبلو وسواسیم  وگرنه تا حالا باید صد باره می ذاشتمشون اینستا
البته پانورامیو سرویس خیلی بود و ترکیبی از هنر و علم (مخصوصاً جغرافیا جونم! ) بود که اونم مثل بقیه عشقام ناکام شد
روحش شاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد