دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

فصل شهریور

قال اَمام انیشتن:

یک زندگی آرام و ساده،

شادمانه تر از موفقیتی است

که با تلاطم های زیاد به دست می آید


صبح سه شنبه 13 شهریور با فری و سلی کف زاینده بود نشسته ایم و صبحانه میخوریم

به ظاهر آرامم و سعی میکنم با عادی نشان دادن اوضاع به بقیه هم بگم بی خیال سفر کنسل شده بشن

شدید هم گیج خواب بودم و شب گذشته تا پاسی از صبح به دو زبان اسلاید درست میکردم که آخرش هم برای کنفرانس ارسال نشد...

بی خیالیم بیشتر از آرام بخش حرص در بیار شده! smile emoticon kolobok

اما عمیقا درگیر بودم به طوری که سال مادرم را هم فراموش کرده بودمsmile emoticon kolobok

در حالی خوابیدم که صدایی درونم می گفت: من میدونستم این سفر انجام نمیشه گالیور! smile emoticon kolobok

عصر پرو خبر داد بهتر شده و در مهمونی تولد آتو برنامه فردا را چیدیم و صبح با کسر اضافه بارم راهی سفر شدیم

همش هم بد تکنولوژی رو نگیم چون به لطفش هم راه کمتر خستمون کرد هم مسیر را بهتر رفتیم

عصر که رسیدیم باورم نمی شد بعد از سال ها مسافرت رفتم اونم با اکیپ به این خوبی! smile emoticon kolobok

مدتها بود حس عجیب و باحال بهت را تجربه نکرده بودم.

بلخره شب یه اتاقچی پیدا کردیم و چهارتایی چپیدیم توش و خوردیم و پای کوبیدیم smile emoticon kolobok

به رسم اجدادموندهم در هوشیاری و هم در ناهوشیاری تصمیم گرفتم

هر چقدر فکر کردم  نتیجه چندین نه! با صدای بلند شد

حق با پرو بود که بعضی آدم ها را باید از دور دوست داشت smile emoticon kolobok

تمام مزه این عشق به نرسیدنش است و حال خوب همین حسرتی است که میخورم و افسوس هایی که با آه فرو میدهم...فکر وصال نباش که تلخ است!  smile emoticon kolobok

با اینکه حتی دور از خانه هم پیگیرش بودم و استوری هاشو آرشیو میکردم اما  هر چه گذشت منطقی تر تصمیم گرفتم فکر وصال نباشم



وقتی دور اندیشی میکنم می بینم که در بهترین شرایط موجود هم احساس آرامش نمی کردم و نرسیدن به یک رویا خیلی بهتر از کابوس شدنش است

مثل فرا که رهایش کردم و پرید یک روز هم میم می پرد و احتمالا چند روزی غصه میخورم و بعد آرام می شوم

الان نهایت غصه خوردنم اینه که چرا هیچ وقت بهش ابراز علاقه نکردم و آن روز کذایی در جایی که میتونستم ازش دفاع  نکردم. ابراز علاقه در جمع شاید نتیجش رویایی می شد اما باید در نظر داشته باشم شاید هم کابوس می شد و به ریسکش نمی ارزید! smile emoticon kolobok

نباید اجازه بدم احساسات قوی ام گرفتارم کنه و باید به درستی تصمیم هایی که گرفتم مطمئن باشم.

سگدو زدن برای یک لقمه نان و شکم گرسنه زن و بچه و تحقیر و جدایی هر کدام به تنهایی کابوس هایی هستند که می تونند کل زندگی ام را نابود  کنند و همه این ها از یک تصمیم اشتباه در یک لحظه لرزیدن دل اتفاق می افتد smile emoticon kolobok


شاید اگر دائم بودی کنارم...یه روز می دیدم که دوست ندارم


بله البی جان خودت را برای کارهای نکرده و حرف های فرو خورده سرزنش نکن و مطمئن باش راه درست را رفته ای. میم دختر خوبی بود و تو حتی از آن هم بهترینی (حالا مشهور نیستم که نیستم فدا سرم!  smile emoticon kolobok ) اما در روزگار غلط هیچ چیز درست نیست!

می خواهم عشق بورزم و زندگی کنم اما جامعه ما با عاشقان نامهربان است و در این شرایط فقط می شود زنده ماند...

خوشبختانه لذت هایی که با اون تجربه نکردم را با

آرزو همکلاسیم، فرناز هم دانشگاهیم (همکلاسی تقلبی!)، سارا ورزشکار، رها رقاص، سپیده تهرانی مهاجر به بالتیمور، نادیا گل اندام میکس خور، پرستوهای بخاری آلت پریش، پروانه پایه سفر، فرانک بوق بوقی، بهاره چی پایه پارتی، نگار با مرام و خیلی عزیزان دیگر از راههای دور و نزدیک کردم تجربه!smile emoticon kolobok

با دلی خراشیده از روزگار و آدم هایش رسما اعلام میکنم که از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران smile emoticon kolobok

پیش به سوی خودسازی و عشق به خود

باید تجربیاتم را بیشتر کنم تا خودم را بهتر بشناسم


پ.ن

1- سفر هم به اون خوبی اول پیش نرفت اما بد هم نبود. بعد 3 سال خونه نشینی حرکت عظیمی بود! خوشبختانه عامل جر و بحث نبودم و حتی در اوج عصبانیت هم تصمیمم مورد قبول بقیه واقع شد!

2-  شنبه 31 شهریور 1397 در حالی که خمار جرعه ای خواب بودم راهی آزمایشگاه و دکتر شدم

عصر آخرین روز تابستان هوایی گرفته و طوفانی داشت و یاد 16 سال پیش چنین روزی افتادم

از دکتر برگشتم و حالم گرفته بود و دیدم که همه چیز در حال سقوطه

لبخند سردی به ویرانی اطرافم انداختم و گفتم خوبیش اینه خودم مقصر نیستم! smile emoticon kolobok


موزیکس 4 شاید مهستی