دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

بازی عشق

پرده اول

عشق دیروز


سال ها پیش عطش شدیدی برای IV داشتم و به شدت منتظر وصال عشقم بودم.

چون پول نداشتم (و هنوز هم ندارم!) شرایط وصال فراهم نبود، تابستان 87 دم را غنیمت شمردم و با S.A سرمو  گرم کردم. پاییز هم مشغول درس و عاطفی جات شدم و دیگه بهش فکر نکردم.

حتی یادمه وقتی خبر رسیدنش را شنیدم هر چند خوشحال شدم اما دیگه ذوق و شوق قدیم  را نداشتم و با یکبار دیدنش از نزدیک دلم آرام گرفت.

بازهم بهش فکر نکردم و با کمترین میزان توجه بعد از یک سال و دو ماه وصال حاصل شد.

تابستان دردناک 88 را باهاش سپری کردم و راضی بودم، هر چند به اندازه سال قبل آرامش بخش نبود.

تابستان 89 مصمم بودم یاغی بازی نکنم و داستانی پیش برم تا از منظم بودن لذت ببرم. همه چیز برای مدت کوتاهی خوب پیش می رفت که ناگهان باگی عجیب باعث شد همه زحماتم به باد فنا برود و برگشتم به نقطه صفر. این ضربه ناگهانی دلسردم کرد و حوصله تکرار هم نداشتم و کلا قیدشو زدم.

دیگه هم درست و حسابی اجرا نشد (حتی یادمه تو سفر مشهد با لپ تاپ امیرحسین هم تستش کردم) بنابراین تصمیم گرفتم پلتفرمم را عوض کنم و تابستان 90  این کارو کردم ولی بازهم وصال حاصل نشد.

در ادامه با دشواری بسیار بلو ری تهیه کردم و یکی از صبح های اسفند بعد از بازگشت از سفر بلافاصله به سمتش رفتم و بالاخره موفق به اجراش شدم، ولی بازهم به صورت جدی ادامش ندادم (چراشو نمیدونم)
امسال پس از 10 سال دوباره وصال حاصل شد اما...

با همه خوبی هاش که با چاشنی نوستالوژی لذتش دو چندان می شود باید بپذیرم که عالی نیست و عیب های  بزرگی دارد
در برابر V خیلی ضعیفه و رسالت اصلیش که سرگرمیه را به خوبی انجام نمی دهد
در این بین مدتی با دیگر عشق آن دوران Opera سیر کردم و با اینکه بسیار بهتر از قبل شده اما به گرد پای Chrome نمی رسه!
باید بپذیرم که عشق دیروز مال دیروزه و هیچ جای در امروزم نداره
همونطور که  کروم و V عشق نبودن اما از لحظه اول فهمیدم بهترینن.

+

تابستون به معنای واقعی کلمه کوفتی 82  رو در کف مافیا1 و VC بودم. با حداقل امکانات چند تا عکس کوچیک از دارینوس می گرفتم و با کمک Compu Pic پن زوم میکردم و کف میکردم.

بعد از طوفان سیستم رو آپگرید کردیم و اول وایس سیتی و بعد مافیا اونم  فارسی! بازی میکردم.

سال 83 در انتظار S.A بودم ( گوشه چشمی هم به داشتن Ps2 داشتم مثل سال قبلش)  و بعد از انتشار برای Pc  به دستش آوردم و  سال ها سرگرم بودم.

سال 89 بود که فهمیدم عشق جدیدی به نام RDR وجود داره. پوسترش را به کمد لباسم چسبوندم و خیلی بهش فکر میکردم و با دیدن ویدیوهای نه چندان با کیفیت تصور می کردم عجب چیزی میتونه باشه!

نه برای PC ارائه می شد و نه توانایی مالی خریدن کنسول داشتم. تیر 90 کاری عجیب کردم که با وجود اینکه میدونم بد بود اما شک دارم دوباره (دوباره؟!) انجامش ندم؟!
هدف اصلیم IV نبود RDR بود و بهش رسیدم. با تی وی SD شب های طولانی تابستان 90 تنها وسیله سرگرمیم بود. سرگرم میشدم اما خوشحال نه، درست مثل تم غمگین خودش...

یکسال طول کشید تا بعد از یکبار ناکامی دفعه دوم بخش داستانی را به پایان برسونم. خیلی قشنگ بود ولی ارزش تکرار نداشت و محیط وسیعش هم چیز جالبی برای کشف شدن نداشت. DLC اش هم معجونی از ترس و غم بود و اصلا نتونستم باهاش ارتباط بر قرار کنم.



پرده دوم

عشق امروز


حالا این همه صغری کبری چیدم بگم چیزی که زیاد انتظارش کشیده میشه معمولا به اون خوبی که تصور میشه پیش نمره اما مافیا2 تا حدودی این نتیجه گیری رو نقض میکنه. هرچند همونم به معنای واقعی کلمه Open World نبود.

والا آقا دروغ چرا تا قبر آ...آ...آ...آ دوباره عاشق شدم

RDR2 از سال 95 تا 97 کم و زیاد انتظارشو کشیدم

چند روز قبل از عرضه ویدیوهایی ازش لیک شد که با دیدنش هنوز قند تو دلم آب میشه. روز وصالش جمعه 4 آبان خوشحال شدم درست مثل اردیبهشت 87.

تا یک هفته خیلی گیم پلی هاشو می دیدم ولی ضمیر ناخوداگام تصمیم گرفت به جای آرزوی دست نیافتنی به مشکلات جاری تمرکز کنم.

خوشبختانه با فراموشی مدتی را سرکردم و یه سفر خوب با داداش گلم رفتم. در آستانه ششمین ماه بعد از عرضه حدود 2 ساعت تجربش کردم. خوب بود اما عالی نبود، شاید به زمان بیشتری برای لذت بردن نیاز دارم.

به این نتیجه رسیدم که بازی های محشری که تموم نکردم رو به سرانجام برسونم و یه لیست بلند بالا ازشون تهیه کردم. همون استراتژی قدیمم که وقتی نمیتونم چیز جدیدی به دست بیارم با داشته هام خوش باشم. از اونجایی که روزهای سخت (ولی نه چندان تلخ!) را پشت سر می گذارم کنسولم هم به روغن سوزی افتاد.

از سال ها تجربه مبارزه با مشکلات یاد گرفتم که برای هر چیز جایگزینی هست پس برای  معدود دفعات لپ تاپ گیمینگ رو تجربه کردم که انصافا جالب بود!

حالا که AF تموم شده دوباره فیلم یاد هندستون کرده. اونقدر تورم شدید شده که دیگه استراتژی  رابین هود هم جواب نمیده  و با وجود اینکه حالا اوضاع مالیم بهتر از قبله ولی باید پول و زمانمو روی مسئله مهمتری به نام مهاجرات بگذارم...

میگن برای اینکه بدونی کاری رو انجام میدی یا نه باید توی شرایط قرار بگیری و وقتی که با تخیل قویم خودمو در موقعیت 8 سال پیش قرار میدم به این نتیجه میرسم که به احتمال زیاد اون کار عجیبو تکرار کنم و این موضوع فکرمو درگیر میکنه.

در رویاهام می بینم که RDR2 نازنین را با پلت فرم سلطان One X با یه تی وی 4K تجربه میکنم و در حالی که نسخه فیزیکی با نقشه و راهنما را دارم از شدت خوشحالی خر کف شده ام، و همه این ها بدون عذاب وجدان. به به! چه شود! حتی تصورش هم لذت بخشه و مطمئنم دنیا اون قدر بزرگه که به این آرزوی کوچک حتما خواهم رسید فقط باید کمی صبر کنم تا زمان مناسب از راه برسد.
پیش به سوی زمان مناسب


پ.ن

تکرار تاریخ پس از 10 سال...

رستگاری در حال

دیشب به لطف هیچ انگاشتن کپی رایت در مملکت گل و بل بل! فیلم Midnight in Paris را دیدم.

با خاطر علاقم به سبک کارهای کارگردان نام آشنای فیلم Woody Allen توقعم از فیلم بالا بود و خوشبختانه در عمل هم همینطور بود 

جدا از داستان فیلم که توصیه می کنم این اثر رمانتیک، فانتزی با رگه های کمدی را حتما ببینید موضوع اصلی فیلم حرف دل من و خیلی های دیگه است:


"فیلم مایه های نوستالژیک و اگزیستانیلیسم دارد و بر اساس این ایده پرداخت شده که انسان از زمان حال راضی نیست و گذشته ها را رمانتیک تر -خالص تر و برای زندگی بهتر می داند."

©

ادامه مطلب ...

اگر دختر بودم

بالاخره این یادداشتو نوشتم! همونی که گفته بودم آخر پارسال می خواستم بنویسم ولی نشد

یه روز داشتم فکر می کردم که اگر دختر بودم فلان می کردم و بمان...کلاً تخیلم را قوی کرده بودم و یکمی تصمیم داشتم که نوشته ای با این عنوان توی وبلاگم داشته باشم

فرداش که اومدم دیدم افشین جون! هم همچین یادداشتی نوشته...اول این که کف کردم از این همه ارتباط ذهنی و تله پاتی و از این چیزا! و دوم این که مصمم شدم حتماً یه یادداشتی با این عنوان بنویسم

البته متفاوت تر از اون چیزی که افشین نوشته...


ادامه مطلب ...