دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

پاییز پسر آبی

در آستانه فصل روزهای کوتاه و شب های بی حوصلگی

فصل باد و خاک و طوفان

فصل لحظه ای سرد و لحظه ای گرم

فصل سرماخوردگی و آلرژی

فصل شکنجه ای به نام درس و کلاس ( از پیش دبستانی تا دکترا) و کابوس زود بیدار شدن

فصل شکست های عشقی و ناکامی های عاطفی

و کلا فصل ضد حال پاییز تصمیم گرفتم هـِدِر وبلاگمو عوض کنم 




نتیجه چند ساعت میکس و مونتاژ به همراه مقادیر زیادی ذوق و سلیقه این شد که پسر آبیمون تـِم پاییزی پیدا کرد و با شخصیت تر از قبل شد (از اون حالت بی حال و بی ناموسی قبل هم در اومد!)


یکم بیش از حد فانتزیه و جلف به نظر می رسه اما چون نزدیک ترین قالب به روحیاتم هست دوسش دارم


به استقبال پاییز سرنوشت ساز ١٣٩٢می روم...

هنوز وبلاگ می نویسم

روزهای پایانی شهریور هم تولد وبلاگستان فارسی و هم تولد فرزند ناخلفم دنیای آبی است

١٢ سال پیش و در آستانه شروع دهه ٨۰ کودکان دهه ۶۰ با وبلاگ نویسی جوانی کردن و از آن زمان نوشتن و خواندن روز به روز بیشتر بوی صفر و یک گرفت


این روزها با یک Poke عاشق می شویم، با یک Like قند در دلمان آب می شود و با یک کامنت 3> به اوج ارضاء عاطفی می رسیم

نهایت نفرتمان هم یک اس ام اس فحش و ناله و در نهایت Unfriend و Block است!


روزگاری که خیلی هم دور نبود می خواستیم تهران را پایتخت وبلاگ نویسی دنیا کنیم و تا حدود زیادی هم به این ادعا نزدیک شدیم اما فعلا تهران پایتخت فیس بوک بازهای دنیا شده...




ما سریعتر  از سرعتی که وبلاگ نویس شدیم فیس بوک باز شدیم و با این که عمیقا فعالیت های اجتماعی را دوست دارم اما اعتقاد دارم همانطور که هیچ چیز جای نوشتن با خودکار بیک روی کاغذهای نازک کاهی را نمی گیرد در این دنیای مجازی هم هیچ چیز جای وبلاگ را نمی گیرد، نه برای نویسنده و نه برای خواننده

حیف است که دست نوشته هایمان اسیر شبکه های اجتماعی با دایره خاصی از مخاطبان (مخاطب خاص!) و از همه بدتر سیستم آرشیو بسیار ضعیف شوند


از همان سالهای اولیه پیدایش وبلاگ فارسی جسته و گریخته می نوشتم

۶ سال پیش اینجا را ساختم و بی آنکه انتظاری داشته باشم امروز فرزندم بزرگ شده و می خواهد به کلاس اول برود

و این را شروعی تازه برای تمرین نوشتن و ابراز احساسات و افکار می دانم

پیشاپیش تولد پسر آبیم را تبریک می گویم و به خودم، خودش و چند خواننده همیشگی اینجا (که خاطرشان برایم خیلی عزیز است ) قول می دهم که از این زمان بیشتر از قبل بنویسم...بسیار بیشتر!

 وبلاگ نوشتن هنر است