دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

اردیبهشت نامه

روزهای اول سومین ماه سال ( و بهار!) هستیم و پرونده اردیبهشت هم بسته شد

پرونده ای ک بسیار قطوره و اولین اتفاق مهم پنجشنبه 4ام رخ داد!

مشغول تدارک برنامه دیگه ای بودم ک اطلاع رسانی نصفه و نیمه سه شنبه آرامشم را بهم ریخت 

با تمرکز ب استقبال رویداد پیش رو رفتم و سعی کردم تمامی جوانب قابل پیش بینی را در نظر داشته باشم

ولی همیشه موارد غیره قابل پیش بینی هم وجود خواهند داشت! و اتفاقاً بسیار هم تاثیر گذار خواهند بود!!

مراسم با شادی تمام نشد اما تلخیش را دوست دارم
چون از بلاتکلیفی در اومدم و اطرافیام را بهتر شناختم 

مدیریت بحران به سبک خودم مطلوب بود چون با آرامش برخورد کردم و ای کاش اجازه نمی دادم کسه دیگه ای ب جام تصمیم گیری کنه و موجب ناراحتی اونی ک دوسش داشتم بشه (دوسش داشتم!)
بعد از چت تند جمعه...شنبه رسما ن.... آنفرندم کرد 


میتینگ یکشنبه 7 اردیبهشت هم آخرین دیدارم با جمعی از دوستان بود 

چند روزی ب آرامش پیش از طوفان گذشت تا 11ام
پنج شنبه شب پ.... ک از خیلی چیزهای مربوط و غیر مربوط ناراحت بود توپ اول را ب سمتم شلیک کرد 
طبق معمول سکوت کردم و با آرامش و احترام جوابش را دادم
اما خودم بهتر از هر کسی می دانم ک زیر لایه ای از احترام، درونم همیشه یک شورشی وجود دارد

دیگه زمان دفاع نبود...حمله را شروع کردم! 

 

همون شب با دوستان دیروز و دشمنان امروز متحد شدم و فردا باهم پارک رفتیم و گل گفتیم و خندیدیم

و عکس گرفتیم! 
( AHN را هم برای اولین بار دیدم...چ بچه بامعرفت و خوبیه!)

آخرین پل پشت سرم چت با م.ب بود ک چون می دانستم راه قابل اتکایی نیست خرابش کردم 

گاهی باید پل های پشت سرت را خراب کنی تا فقط ب جلو حرکت کنی!

همانطور ک پیش بینی می کردم ساکت ننشستند و آنفرندم کردم 
نه دامنه حمایت ازم گسترده شد و نه آنفرند و محدود ب مافیایی ها ماند 
به ن.... زنگ زدم و اشتباهم را پذیرفتم و به لطف دشمن مشترک حداقل رابطه را زنده کردم
اما ب قول ش.... این دل دیگه برات دل بشو نیس 
جمعه 19ام با شکوه تر از قبل دور هم جمع شدیم 
در بهترین زمان ممکن از اکیپ قبلی جدا شدم...چرا ک بلافاصله بعد از آن کلیا اتفاق خوب افتاد!!
از دیدن ف.... بعد از 8 ماه خیلی خوشحال شدم...چقد هم گرم تحویل گرفت! 
شب هم خونه باغ مُری بودیم..بازم خوش گذشت
پنج شنبه 25ام صبح زود سوار ماشین ف.... شدم و با همکلاسیش راهی سفری 7+1 نفره به سمت باغشان شدیم
خیلی فاز داد! 
منطقی ک نگاه میکنم کمی ریسک داشت اما بط را ز طوفان چ باک؟ 
دیگر اردیبهشت پر فراز نشیب تمام شده بود و پنج شنبه 1ام خرداد بار دیگر دور هم جمع شدیم 
اردیبهشت نماد کاملی از سال اسب بود
تلخ و شیرین با نقشی پر رنگ در بازی زندگی 


پ.ن
پیش ب سوی خرداد و اتفاقای خوبی ک انتظارمو می کشن

حدیث پر کشیدن

بعد از ظهر یکی از روزهای اولین ماه پاییز خسته و بی حال ظاهرا مشغول گوش دادن به حرف های استادم اما در عمل جذابیت در حرف هایش نمی بینم 

با بی حوصلگی انتظار چیزی را میکشم که دقیق نمی دانم چیست 

موبایل ساکتم به آرامی می لرزد

درگذشت دوست و همکلاسی سابقمان را به اطلاع میرساند

مثل همیشه اولین واکنشم نسبت به یک خبر بد انکار است 

یک بار دیگر اس ام اس را می خوانم 

درگذشت دوست و همکلاسی...


متاسفانه فرستنده پیام آنقدر قابل اعتماد است که نمیشود حرفش را به حساب شوخی یا اشتباه گذاشت 

چند بار دیگر پیام را میخوانم و به یاد ۵ سال پیش می افتم که اولین بار با جمع جدیدی آشنا شدم که با خیلی از آنها در ادامه دوستان خوبم شدیم 

یکی از آنها حدیث بود

آنقدر به هم نزدیک نبودیم که دوست صمیمی باشیم اما خاطرات زیادی از هم داشتیم... از واحدهایی که پاس کردیم و پروژه های کاری که باهم انجام دادیم 

بعد از امتحان آمار عابر بانکت را گم کرده بودی و گفتم چیز مهمی نیست...اما وقتی گفتی رمزش هم کنارش بود بیشتر از خودت نگران شدم!

از SPSS ای که SPS تلفظ میکردی و حرصم می دادی (لابد فکر میکردی به خاطر لهجم یه اس زیادی میگم!)

کل کل های همیشگیت با عاطفه که حالا عذاب وجدانش براش مونده 

پرسشنامه هایی که با دوست صمیمی ات ژاله پر میکردی و آخر شب برایم آوردی و چقدر آن شب نگرانتان شدم تا به خوابگاه برسید 

 روزهایی که چهار نفری دیتا وارد می کردیم و در غیاب دکتر با دوست جانت سوال پیچم می کردین و در آخر می گفتی چقدر زرنگی که هم کار میکنی هم جواب سوالای ما را می دی 

اما در درس از من زرنگتر بودی  

و افسوس که امروز آن همه امید شاگرد درس خون کلاسمان به زیر خروارها خاک رفته و گل آرزوهایت پر پر شده 

فقط میتونم بگم یادت بخیر و شیرینی خاطراتی تا ابد در یاد دوستان و همکلاسی هایت خواهد ماند

یاد و خاطره غنچه های نــَشکفته ورودی ۸۷ حدیث و پژمان عزیز بخیر و امیدوارم دیگر گلی جوانه نزده پژمرده نشود

امیدی که امیدوارم به واقعیت بپیوندد...