دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

زمانی برای سکوت

دومین ماه از نیمه دوم امسال هم گذشت
سالی ک سال من بود...و با تمام تلخ و شیرینش هنوز هم دوستش دارم!
هر چقدر نیمه اول شیرین بود نیمه دوم تا ب اینجا تلخ و سرد گذشت...مثل هوای این روزها
قبلا برای تموم شدن این دوره روز شماری می کردم
اما تازگی دوسش دارم!
با علاقه بهتر میشه تحمل کرد
شاید ب خاطره آبانه ک ماه سکوت بود و کمکم کرد تا رویدادها را بهتر ببینم و عمیق تر حس کنم
حتی اگه این سکوت اجباری و ب قیمت عمل کردن کمرم بدست آمده باشه!
وگرنه معمولا خیلی سر و صدا میکنم و آروم و قرار ندارم

همیشه از خوندن تاریخ لذت می برم...درک گذشته باعث میشه در آینده واکنش های بهتری داشته باشم
فروردین ماه سکوت بود
حتی آن موقع افکارم هم آرامش داشت برعکس طوفان فعلی!
بعد از یک ماه آرام ک حکم استراحت را داشت ماه طوفانی از راه رسید
اردیبهشت آیینه تمام قد سال 93 بود
به مبارزه های پیاپی در میادین مختلف و کشف راههای جدید در جواب شکست های قبلی حتی با وجود کام تلخ و احساسات جریهه دار شده افتخار می کنم ماجراجویی قمار است و این کار با روحیات اسب سرکش درونم سازگار است 
یک بار انقلاب کنید...صد سال حکومت کنید!
خرداد و تیر و مرداد را بدون شاخه عوض کردن ب ادامه مبارزاتم پرداختم و دستاوردهایش را هم دیدم


بار دیگر زمانی برای سکوت از راه رسید

فرصتی طلایی برای دوباره شناختن خود

لذت بردن از آرامش نهفته در تکرار زندگی ک زمانی تصور می کردم روزمرگیه

جمع کردن انرژی
شناختن بهتر دوستام و شادی بودن در کنار هم (حالا ن ب شدت نباشی دوستام هستن په کون لقت!!)
مثل چهارشنبه 28 آبان ک بعد از مدتهای دوستامو دیدم و گل گفتیم و شنیدیم


فهمیدم گاه باید از پارو زدن بی نتیجه دست بکشم و هیچ کاری نکنم

فقط بادبانها را باز کنم و منتظر آینده بشینم

حتما روزی بادی خواهد وزید و قایق و قایقران را ب حرکت می اندازه

فعلا قایقران سکوت میکنه و ب صدای دریا گوش میده...

آفتاب سرد پاییز

غروب جمعه همیشه دلگیره
مخصوصا اگه چاشنی پاییز هم بهش اضافه شده باشه!

امسال هوا زودتر از همیشه سرد شد
حتی فرصت نکردم غافلگیر بشم
فقط تحمل کردم...بی سر و صدا تسلیم شدم
و سرما با بی رحمی خلع سلاحم کرد


ب آفتاب طلایی غروب پاییز روی دیوار سرد و بی روح نگاه میکنم

هر چ تلاش می کند نفسش گرم نمی شود

درست مثل کور سو امیدی ک در این روزگار سیاه و تلخ دارم


با جسم و روحی زخمی صبر میکنم

تحمل ندارم اما مجبورم یک ماه سکوت کنم
امیدوارم آذر شیرینی در انتظارم باش تا تلخی مهر و سکوت آبان را هضم کنم

گاهی سکوت تلخ ترین کاره
و مجبوری داروی چون زهر را سر بکشی...شوکران حقیقت جان سوزه اما ته مزه ای شیرین داره

ن فقط روحم ک زخمم هم ب امید روز وصال دارد التیام می بخشد
و همه اینها تلاشی برای ثابت کردن نتیجه دار بودن خواستمه
ک این امید واهی نیس
مثل راه رفتن در تاریکی مطلق...

آباد باد آبان

مهر با بی مهری هر چه تمام تر گذشت

آبان را با امید آبادانی آغاز می کنم 

بذر نهال باهم بودنمان در بهار کاشته شد 

با گرمای تابستان جوانه زد و شاخ و برگ گستراند 
و با وزیدن نخستین باد پاییزی عطر شوم جدایی ب مشامم خورد 

بار دگر جدایی ارمغان مهر شد...


گاه نمی دانی و نمی توانی

گاه می دانی و بازهم نمی توانی! 

خیلی مواقع نمیشه جلوی اتفاق افتادن پدیده ای را گرفت
حادثه باید اتفاق بیفته

و تو خواسته یا ناخواسته عامل آن می شوی  

و از اینجا به بعد نقشت آغاز می شود
نقشی که در چهارچوب سرنوشته اما می توانی به سبک مورد علاقت بازی کنی 
 

حتی میتونی قوائد بازی رو به نفع خودت عوض کنی و بازی که همه میگن میبازی رو ببری 
تو برنده ای...اگر شکست را باور نداشته و به موفقیت ایمان داشته باشی 

بعد از ایمان تلاش بی وقفه باید کرد 
بدانی کی و چگونه از فرصت ها استفاده کنی 

و حتی گاهی سکوت کنی...اما نه همیشه! 

خسته شدم از سال ها سکوت 

عقب نشینی بعد از اولین شکست 

از تردید...نا اُمیدی...آرزوهای بر باد رفته...رویاهای کابوس شده 

ادامه دادن با تمام سختی هایش برایم شیرین تر از فراموش کردن و پریدن به شاخه ای جدیده 

این بار میخوام بجنگم...و هرگز تسلیم نشم 
ادامه ای از اینجا تا فراتر از پیروزی...نقطه ای نا معلوم...حرکتی بدون توقف! 

از دره سقوط فقط با یک ریسمان امید خودم را نگه داشته ام


شروعی دوباره!!!


( یکی از کارای نیک آهنگ کوثر ک خیلی ب دلم نشست...ب سبک خودم ویرایشش کردم)


پ.ن
نخستین ساعات یکشنبه 4 آبان و چند ساعت بعدش جاودانه شد... 

پایان تلخ

بعد از سه هفته نگرانی و بی قراری حس عجیبی دارم


آرامشی احمقانه اما شیرین!

دیالوگ ماندگار احمد (شهاب حسینی) در فیلم درباره الی:
« یه پایان تلخ بهتر از یه تلخ بی پایانه »

تکراری بودنش چیزی از زیباییش کم نمیکنه
چون همه ب دنبال جوابی برای چراهاشون می گردن 
حتی اگه اون جواب ب تلخی زهر باشه باز هم کاغذ خط خطی بهتر از برگه سفیده...

زندگی گاهی مثل فیلمی ک قبلا دیدی تکرار میشه
میتونی سکوت کنی و فقط تماشاچی باشی
اما این بی تحرکی با ذات خلاق آدمی سازگار نیست 
پس مجبوری ب سمت آنچه دوستش داری حرکت کنی
حتی اگر بدانی در کوتاه مدت بردی نصیبت نخواهد شد بازهم بهتر از سکوت و تسلیم شدن است 

شنبه 19 مهر در حالی ک نیمه تقدیر گرایم پر از نا اُمیدی بود سعی کردم آخرین کبریت امیدم را روشن کنم 
4 ساعت انتظار بی سرانجام، تلخ اما قابل تحمل بود 
ظاهری آرام اما درون طوفانی داشتم 
همه چیز را تمام شده و تلاشم را بی نتیجه می دیدم 
ک ناگهان تماس گرفت
خستگی و غیر منتظره بودن باعث شد تا جواب توپ پرش را با شمشیر بدهم  
و نتیجه عصبانیت چیزی جز پشیمانی نبود 
فرصتی ک در انتظارش بودم را هدر دادم 

برای لحظه ای فراموش کردم ک میخواستم آرامشش را باز گردانم
اوضاعم از بد هم بدتر شد و عذاب وجدان رهایم نمی کرد 
هر چقد سعی کردم غمم را فرو دهم نتوانستم و خوشبختانه بغضم شکست...
اما بعد از سیاه ترین لحظه شب سپیده صبح پدیدار شد
با صحبت های دوستانه پدرم آرامش گم کرده ام را پیدا کردم   

حالا با روحیه جدید ک بیش از قبل رنگی و بوی خودم را داشت آماده پایان بودم
تماس های بی پاسخ و آخرین اس ام اسش را پاسخ دادم


صدایش خسته و ناراحت بود اما مثل قبل خشمگین نبود 
بی خداحافظی تمامش کردیم
صحبت آخرمان بهم آرامش داد
پایان آرامی بود (البته نسبتاً آرام)
اگه قرار باشه این فیلم (شایدم سریال!) تموم بشه این پایان رو ب پایان بی معنای قبلی ترجیح میدهم 
هر چ هست نتیجه تلاشم بود و نه سکوتم 

البته هنوز پایان را باور ندارم...فعلا صبر میکنم تا گذر زمان دریای طوفانیش را آرام کند
من هنوز ب آینده امیدوارم و میخواهم ادامه دهم!! 

یاد شنبه ۲۰ مهر ۸۱ و یکشنبه ۲۰ مهر ۹۳ بخیر... 

فصل بی برگی

برای من ک گــِـلم در گرمای تابستان خشک شده

پاییز یعنی فصل بی برگی

بی ثمری

و عریان می لرزم از سرمای روزگار و آدمهایش



ب راهم ادامه می دهم

مقابلم پرتگاهی است
دره ای ک پایانش را نمی بینم
با چشمان بسته سقوط می کنم
ب امید آنکه تحملم بیشتر از درد باشد

امیدی ک باورش هم سخت است

پ.ن
روز من در ماه من در سال من گذشت
بد نبود اما اصلا اونی ک میخواستم نشد...مثل همیشه!
ماهم رو ب پایانه
امیدوارم سالم هم هر چه زودتر تمام بشه
این سال نام من را داره اما باهام سر سازگاری نداره!!