دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

تکرار تاریخ

چند ماهه کمرم بهتر شده و اگه تفریحای سنگین نکنم مصدوم نمیشم اما با این حال در بهترین حالت هفته ای یه روز از لونم میام بیرون

اما سه روز آخر این هفته پر کار بودم و خعیلی هیجان انگیز بود!

چهارشنبه 11 روز بعد از آزمایشم و بعد از یه ماه یونی نرفتن بیرون رفتم که شرحش داده شد

پنج شنبه استخر و شام شبانه با دادام

موقع برگشت یادم اومد دعوت شدم به یه تور

خودمو سپردم به دست تقدیر تا ببینم چی پیش میاد

فقط من عوض نشدم شرایط هم تغییر کرده و حالا میشه حتی چند ساعت قبل هم به صورت آنلاین ثبت نام کرد

تردید داشتم برم یا نرم

پیش خودم گفتم بعد از سالها دوستی با ف.... یه بار فرصت پیش اومده باهم تور بریم

دو ساله همو ندیدیم و برای من که ارتباط را ابزار موفقیت میدونم این یه نقطه ضعفه

فرزاد رو هم ساعت 2:30 از خواب بیدار کردم و راحت پذیرفت بامون بیاد تا قدرت این موج زندگی بهم ثابت شه

در وقت اضافه آخرین نفر سوار اتوبوس شدم و این اولین نشونه تغییر بود

مثل قدیما یخ بودم

اما شیطون بودم و چهره متفاوتی از خودم به نمایش گذاشتم جوری که خیلیا نقشمو باور کردن

حتی سالارم!

ورزنه گردی کمی متفاوت و کویری که خیلی شبیه سال  92 بود

در حالی که منظره های رو به روم با خاطرات عموماً تلخ سالها پیش عبور میکردند

ناهار خونگی و تفریحاتی که انجام ندادم تا مصدوم نشم

عصر که شد حس نیاز به تغییر درونم فریاد می زد

حتی افسوس سال 89 رو میخوردم و فلسفه بافی میکردم هر چیزی  فقط دفعه اولش جالبه و وقتی تکراری بشه بی مزه میشه

در همین حال بودم که خورشید غروب کرد و ابر و باد سرد کویری تراژدی را کامل کردن

آتیش روشن شد و برای گرم شدن دور آتیش  به بزن و بکوب پرداختیم

مش ربات نیازی نبود با دو تا کاسه آش و یه لیوان چایی شنگولمون کردن!

اتفاقی که همیشه در انتظارش بودم ولی درست و حسابی اتفاق نیفتاده بود بلخره عملی شد
نه مثل قبل همه جمع آشنا بودند و نه  تنها بودم و همین باعث جدید و جالب شدن این شب کویر شد

4 سال پیش هم تقریبا همچین روزی (جمعه 25 بهمن 92 به جای جمعه 27 بهمن 96) کویر رفتم اما تجربه شیرینی نشد

تکرار دیگه جمعه 1 دی 96 بود که شبیه به جمعه 29 آذر 92 بود

مشابهت پنداری از تلاش آدمها برای ربط دادن پدیده ها بهم نشأت میگیره تا بتونن بفهمنشون

فهمی که خیلی مواقع درست نیست و آدمو به اشتباه می اندازه

اما این مقدار شباهت قطعا بی معنا نیست

نمیدونم شباهتش چیه اما من دیگه اون البی خام قبل نیستم که زود جوگیر شم و حالا ضمن محافظه کاری حرکت میکنم

ب.... هم عشق نیست و فقط یه دوستی قدیمی و صمیمیه که عمقش زیاده

 نمیدونم شاید هم هست و خودم خبر ندارم...این چند وقته فرصت زیاد داشتم نگاهش کنم و از خودم می پرسم مطمئنی عاشقشی؟ اما پاسخ روشنی نمی گیرم!

 دوستی رو خیلی قشنگ بازی میکنم و اونقدر زیر پوست نقشم میرم که گاهی خودمم با عشق اشتباهش میگیرم

و همه چیز رو خراب میکنم!

جمعه می دونستم نقشی که بازی میکنم واقعی نیست و همین که نگران از دست دادن چیزی نبودم کمکم کرد تا رهاتر  قبل حرکت کنم 

اما این شوخیای  فیزیکی را رو ب.... نباید انجام بدم اونم انقدر زیاد!

بهترین کاری که میتونم بکنم ادامه حرکت آروممه تا شرایط موجود حفظ بشه و شاید پیشرفت هایی هم حاصل بشه

باید عاقل باشم و همه چیزو خراب نکنم این رابطه ای قدیمی و با ارزشه و نباید از کفم بره

شاید اتفاقای خوب جمعه هدیه دیوونگی نکردن چهارشنبه بود

گاهی می توانی اما نباید بکنی تا دیگران و خودت نا آرام نشوند

مطمئناً بی پاسخ نمی مونه فقط کمی صبر لازمه

دوشنبه آخرین روز بهمن بود و ب.... چی دفاع کرد

بعد از یک ماه و یه هفته کار خودمم پیش رفت و خوشحالم با کمک به دیگران گره خودمم باز شد

رفت و برگشت جالبی هم 3 و 4 نفری داشتیم و امیدوارم خانومه! لوم نداده باشه

شبش هم توسط خار و دادام مورد بازخواست قرار گرفتم

مقصر خودمم که پنهان کاری نمیکنم و قدر محافظه کاری رو نمیدونم

دست کم گرفتنم خیلی خوبه...چون میتونی دیگرانو غافلگیر کنم!

امروزم سخت ترین کنکور عمرم را دادم و فشار جسمی و روحیش زیاد بود

برای چهارشنبه سوری برنامه های ویژی دارم

با ما تماس بگیرید!