دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

سالی که خاطره شد

سال 89 را با امیدهای زیادی شروع کردم. صادقانه بگم که به سال 90 کمتر از 89 امید دارم چرا که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد!

با وجود یأس عاطفی و شکست سیاسی در سال 88 اما چند عامل باعث شدند در آستانه سال 89 روحیه خوبی داشته باشم

چند روز پس از پایان نیمه اول آن سال (که دوست دارم پیشاپیش لفظ 2 سال پیش را برایش به کار ببرم، هر چند هنوز باور سرعتش برایم سخت است) موفقیتی بزرگ نصیبم شد و دوستی پس از مدتی کدورت باهام آشتی کرد. پیروزی بزرگی بود که در دل خود دوست دوست داشتنی دیگری را هم بهم نزدیک کرد ولی متاسفانه اعتماد به نفسی که از این رویداد به دست آوردم را در راهی کاملاً اشتباه به کار بردم

سعی می کنم بیشتر از این احساسی برخورد نکنم و حتی از اتفاقات بد هم درس بگیرم

ماجرای "درجستجوی دوست" برایم تلخ بود چون سطح من بسیار بالاتر از این بود که با افراد کوتوله صفت ارتباط داشته باشماما باعث شد غرورم را پیدا کنم و بفهمم که اگر خودم باشم صاحب همه چیز می شوم و همه دنیا در دستانم قرار خواهد گرفت

اسفند 88 بسیار تلاش کردم و در نهایت حس ایده آل گرایم ارضاء شد و نمایشگاه محیط زیست به بهترین شکل ممکن برگزار شد. بماند که مسائل زیرزمینی که نه بهم مربوط بود و نه چیزی از آنها می دانستم برای حسام چندان خوشایند نبود  

نوروز 89 از راه رسید و بر خلاف نوروز سال گذشته فعالیت خاصی نه خودم و نه اوضاع سیاسی کشور نداشت.در آرامش به سر می بردم و ضمن این که جسته و گریخته با اس در تماس بودم در اندیشه رسیدن به اف بودم

افی که تا ان زمان حتی اسمش را هم نمی دانستم اما همین حرکت آرامم رمز موفقیتم بود

اولین روزی که در سال جدید به دانشگاه رفتم یکشنبه 15 فروردین بود و حسام حال خوبی نداشت و همین سرآغاز یک سلسله اتفاقات عاطفی برای هر چهارتاییمان بود

این رویدادها از چهار دوست دانشگاهی هم فراتر بود و دامنه اش بسیار وسیع بود.

بعد از آنکه حسام را با حال بدش در آنروز دیدم و یک ترم مرخصی گرفت فردا روز من بود

تمرکزم روی اف باعث شد خودش و دوستش به سمتم جذب شوند و در اوج ناباوری افکارم حتی بهتر از آنچه تصور می کردم به ثمر نشستند

عجله ناشی از کم تجربگی جوانی باعث شد بعد از تکرار چند موفقیت روابطمان دچار رکورد شد و تابستان به جای ماه عسل، به مجلس ختم رویاهای شیرینم تبدیل شد

بعد از 9 ماه نسبتاً خوب روزگار تلخ زودتر از تصور به سراغم آمدند و در عرض دو هفته سه شکست تلخ خوردم که دوتای دیگرش فوت بستگانم بود

با این که روزگار سر ناسازگاری داشت من تلاش کردم راه خودم را بروم و در دل تاریکی شب سوسوی نوری بیافرینم و ترم تابستانه گرفتم و 6 واحد عمومی را پاس کردم

سپس نوبت یکی از رویاهای مشترکم با روما بود و تشکیل میتینگ های هفتگی در آستانه پایان نیمه اول سال

میتینگهایی که تقریباً 3 ماه ادامه داشت ولی چندان جالب نبودند و در نهایت اختلافات درونی باعث شد تا گروهمان از هم بپاشد

در اوج برگزاری میتینگها بار دگر جوگیر شدم و به تهران رفتم و سه میتینگ کوچک هم آنجا داشتم که به آن خوبی که تصور می کردم نشد اما قابل قبول بود.

اعتماد به نفسم بالا رفت و تصمیم گرفتم داستان ناتمامم با اف را به جریان بندازم.

هر چند که بازهم جوگیر شده بودم اما با افتخار می گویم که کار خوبی کردم چرا که پایان بد هم بهتر از بلاتکلیفی است. هر چند هدفم ادامه شیرین برای رابطه تمام شده بود

چهارشنبه 7 مهر شکست عاطفی سختی خوردم و تا مدتها پس لرزه هایش اذیتم می کرد اما لازم بود تا درسهایی از آموزگار سخت گیری به نام تجربه یاد بگیرم

ارتباطی که خود زمانی مسکن روح و روانم بود حال خاطراتش دردی سنگین شده بود و نیاز به مسکنی جدید بود.

مسکن م.ه نبود اما در رویاهایم تصور می کردم او انتخاب خوبی است.

او هم آتشی بود که هیچ گاه روشن نشد و فقط کمی دود کرد و خیلی زود همان دود هم از بین رفت.

در روزهای آخر پاییز روما آخرین لطفش را در حقم کرد و غیر مستقیم کیسی جدید و به مراتب بهتر را بهم توصیه کرد.

سرمای زمستان که آمد دوست صمیمی چند ساله ام را ازم گرفت و زمانی که بهش گفتم رابطه ای که مدت زیادی بدون کوچکترین مشکلی پیش برود شکننده می شود، چینی دوستیمان شکست و امروز سه ماه است که از هم بی خبریم

درست زمانی که دچار رکود عاطفی شده بودم بزرگترین اتفاق سال رخ داد

اتفاقی که آنقدر بزرگ است و تا به اینجا به قدری خوب پیش رفته ام که تمامی اتافاقات دیگر حول آن با نظم منطق گردش می کنند و اصلاً احساسم قاطی آنها نمی شود

مثل اتفاقاتی که برای دوستم افتاده است و سعی می کنم کمکش کنم بی آنکه دیدی احساسی داشته باشم.

تا بدین جا ارتباطم عالی پیش رفته ام و با کمی چاشنی سیاست که مدتها کمبودش را احساس می کردم خیلی خوب توانسته ام موضوع را از کسانی که نباید چیزی از آن بدانند مخفی نگه دارم

هر چند هنوز هم صداقتم بیش از سیاستم است اما حالا که آزمونی به این بزرگی در برابرم قرار گرفته باید به هر طریق ممکن از پسش بر بیایم و تمامی شکست های قبلی را تبدیل به قربانی های الزامی در راه رسیدن به هدف بزرگ کنم

امسال سال شکست بود و به جز خودم،سه تفنگ دار یونی و فری و روما هم هر کدام به نحوی بازیهای عاطفی را به حریف واگذار کردند

اول از همه حسام و بعد خودم و بعد حمید که امید زیادی به موفقیتش داشتم و به خوبی توانسته بود خودش باشد.اما درست زمانی که به گوشش خواندم صداقت بس است پس از 9 ماه رابطه که گاهی با زرنگی می سپردش به دست روزگار به کما رفت. مثل همیشه امیدوارم و دوست ندارم چیزی جز موفقیت را برایش ببینم
در همین دوران رابطه سجاد و سیس هم که از اول هم اصلاً جالب نبود به کما رفت.
روما هم در اوایل سال به بن بست شکست برخورد و تا مدتها در تب و تاب پس از بحران به سر می برد و در نهایت او هم به مسکنی نه چندان قوی آورده بود.
فر هم شکستی نسبتاً کوچک خورد ولی او هم به مسکن روی آورد. ولی حوصله تحمل مسکن را هم نداشت و الان در آرامش به سر می برد
در این بین ام چون تجربه دو شکست خیلی بد را داشت سالی نسبتاً آرام را پشت سر گذراند.دست کم اینطور به نظر می رسد و امیدوارم نحسی این سال دامن او را نگرفته باشد.
به غیر مسائل عاطفی از نظر مادی هم سال معمولی ای بود.
فروردین بود که اکانت بالاترینم را به قیمت خوبی فروختم و هر چند 6 ماهی به دنبال دعوت نامه بودم اما با اکانت جدیدم بیشتر و بهتر از قبل فعال بودم.
در اواسط پاییز هم دکتر س بالاخره پول پروژه های تابستان سال قبل را داد. ولی متاسفانه بر خلاف پول اکانت بالاترین این یکی را نفهمیدم چطوری خرج کردم
در این بین معامله ای چرب را در اواخر خرداد از دست دادم که با توجه به خطر بالایش خیلی هم به خاطر از دست دادنش ناراحت نیستم.
از نظر مالی معمولی بود اما از نظر هدف گذاری عالی بود و هر چند هر از گاهی مسائل عاطفی باعث می شد تمرکزم را از دست بدهم اما در نهایت خودم را بهتر کشف کردم و فهمیدم که در بیشتر مواقع با یک دست فقط یک هندوانه می توانم بلند کنم
درست زمانی که می خواستم مسائل عاطفی را فدای پیشرفت کنم آن اتفاق بزرگ رخ داد و به نوعی یک تیر با چند نشان بود!
البته سابقه تیرهایم که به چند نشان می خوردند چندان درخشان نیست و به همه جا خورده اند به جز آن هدفی که باید می خوردند!!
اما رقابت با 3 رقیب برای من که تا کنون در عرصه های بی رقیب حضور داشته ام باعث شده تا سرمست از میدان به در کردن آنها خوشحال باشم و رقیبهایی جدید طلب کنم
بماند که همان سه رقیب کذایی هم خودشان از میدان به در شدند
اما نباید سطحی نگر باشم و باید به مغزم و قدرت نفوذ بی کران امواجش رجوع کنم که موجش در شب تولدم و تداوم آن باعث شد امروز یکه تاز میدان باشم
این بار نخواهم گذاشت مثل سری قبل بازی 3 هیچ برده را در نهایت ببازم، چرا که در این بازی باخت هیچ توجیهی نخواهد داشت و اصلاً حکم دست گرمی را نخواهد داشت
در ابتدا گفتم که برای سال جدید امیدهای زیادی ندارم اما معنایش این نیست که نا امیدم. من اسم این وضعیت را آرامش قبل از طوفان می گذارم و اگر اتفاقی مهم رخ دهد غافلگیر می شوم و اگر هم وضعیت تا مدت زمان زیادی به همین روال پیش برود چون توقع خاصی نداشته ام ناراحت نمی شوم
حالا پروژه های پراکنده کمتری دارم و سعی می کنم با بررسی گذشته اتفاق بزرگ خودم را برای رویدادهای آینده آماده کنم
عمر رویداد بزرگ تقریباً 6 ماه است و تا کنون سرعتی آرام و منطقی داشته
سه ماهه اول بی آنکه بدانم به صورت غیر مستقیم مشغول ساختن پایه هایش بودم و پایه هایی بسیار خوب و قوی هم ساخته ام
فصل جدید رابطه را با کمک روما آغاز کردم اما نبودش باعث می شود احساس تنهایی کنم
فصل دوم هم آرام شروع شد اما ابتکار عملی که طرف مقابل داشت را بی پاسخ نگذاشتم و بازخوردی خوبی داشته ام
کمی هم چاشنی کارهای پژوهشی همیشگی ام را وارد کار کردم و تا بدین جا که وضعیت فراتر از حد تصورم خوب است
از آنجایی که پس از شکست محتاط می شوم سعی کردم در میانه فصل دوم کمی ازش فاصله بگیرم تا گِل دوستیمان خشک شود اما خوشبختانه ام که آخرین رقیبم بود به یاری ام شتافت و گفت این کار را نکن.
اما هر جور حساب می کنم گل این رابطه هنوز تر است و باید به قانون دوری و دوستی رجوع کنم و درست در همین لحظه سفری پیش آمد که وجودش را به فال نیک می گیرم و سعی می کنم در این زمان فراغت به فکر تولد فصل جدید باشم
البته خیلی هم نباید به برنامه های از پیش نوشته شده متکی باشم چرا که در این سال سخت که 3 روز دیگر تا مرگش باقی مانده یاد گرفتم که زندگی در بیشتر مواقع غافلگیر کننده پیش می رود و تنها کاری که می شود کرد پذیرش این اتفاقات غیر قابل پیش بینی و انجام واکنش مناسب نسبت به آنهاست
دوست ندارم چیزی جز مثبت بنویسم و بیندیشم و امیدوارم به بهترینها هم برسم چرا که لیاقتش را دارم اما اینقدر پوستم کلفت شده که کمتر مشکلی می تواند خم به ابرویم بیاورد
در پایان با رویی گشاده به استقبال سال جدید می روم و مطمئنم رویکرد جدیدم باعث می شود اقیاس کم عمقم تبدیل به رودی عمیق شود 



نظرات 1 + ارسال نظر
آرمین آران شنبه 28 اسفند 1389 ساعت 18:35 http://aranlar.blogsky.com

جالب بود
عیدت پیشاپیش مبارک باشه
سال 88 که داغونم کرد ولی 89 بد نبود
با این حساب 90 باید خوب باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد