روزهای اول سومین ماه سال ( و بهار!) هستیم و پرونده اردیبهشت هم بسته شد
پرونده ای ک بسیار قطوره و اولین اتفاق مهم پنجشنبه 4ام رخ داد!
مشغول تدارک برنامه دیگه ای بودم ک اطلاع رسانی نصفه و نیمه سه شنبه آرامشم را بهم ریخت
با تمرکز ب استقبال رویداد پیش رو رفتم و سعی کردم تمامی جوانب قابل پیش بینی را در نظر داشته باشم
ولی همیشه موارد غیره قابل پیش بینی هم وجود خواهند داشت! و اتفاقاً بسیار هم تاثیر گذار خواهند بود!!
مراسم با شادی تمام نشد اما تلخیش را دوست دارم
چون از بلاتکلیفی در اومدم و اطرافیام را بهتر شناختم
مدیریت بحران به سبک خودم مطلوب بود چون با آرامش برخورد کردم و ای کاش اجازه نمی دادم کسه دیگه ای ب جام تصمیم گیری کنه و موجب ناراحتی اونی ک دوسش داشتم بشه (دوسش داشتم!)
بعد از چت تند جمعه...شنبه رسما ن.... آنفرندم کرد
میتینگ یکشنبه 7 اردیبهشت هم آخرین دیدارم با جمعی از دوستان بود
چند روزی ب آرامش پیش از طوفان گذشت تا 11ام
پنج شنبه شب پ.... ک از خیلی چیزهای مربوط و غیر مربوط ناراحت بود توپ اول را ب سمتم شلیک کرد
طبق معمول سکوت کردم و با آرامش و احترام جوابش را دادم
اما خودم بهتر از هر کسی می دانم ک زیر لایه ای از احترام، درونم همیشه یک شورشی وجود دارد
دیگه زمان دفاع نبود...حمله را شروع کردم!
همون شب با دوستان دیروز و دشمنان امروز متحد شدم و فردا باهم پارک رفتیم و گل گفتیم و خندیدیم
و عکس گرفتیم!
( AHN را هم برای اولین بار دیدم...چ بچه بامعرفت و خوبیه!)
آخرین پل پشت سرم چت با م.ب بود ک چون می دانستم راه قابل اتکایی نیست خرابش کردم
گاهی باید پل های پشت سرت را خراب کنی تا فقط ب جلو حرکت کنی!
همانطور ک پیش بینی می کردم ساکت ننشستند و آنفرندم کردم
نه دامنه حمایت ازم گسترده شد و نه آنفرند و محدود ب مافیایی ها ماند
به ن.... زنگ زدم و اشتباهم را پذیرفتم و به لطف دشمن مشترک حداقل رابطه را زنده کردم
اما ب قول ش.... این دل دیگه برات دل بشو نیس
جمعه 19ام با شکوه تر از قبل دور هم جمع شدیم
در بهترین زمان ممکن از اکیپ قبلی جدا شدم...چرا ک بلافاصله بعد از آن کلیا اتفاق خوب افتاد!!
از دیدن ف.... بعد از 8 ماه خیلی خوشحال شدم...چقد هم گرم تحویل گرفت!
شب هم خونه باغ مُری بودیم..بازم خوش گذشت
پنج شنبه 25ام صبح زود سوار ماشین ف.... شدم و با همکلاسیش راهی سفری 7+1 نفره به سمت باغشان شدیم
خیلی فاز داد!
منطقی ک نگاه میکنم کمی ریسک داشت اما بط را ز طوفان چ باک؟
دیگر اردیبهشت پر فراز نشیب تمام شده بود و پنج شنبه 1ام خرداد بار دیگر دور هم جمع شدیم
اردیبهشت نماد کاملی از سال اسب بود
تلخ و شیرین با نقشی پر رنگ در بازی زندگی
پ.ن
پیش ب سوی خرداد و اتفاقای خوبی ک انتظارمو می کشن
سلام....
من دارم واسه تولد برادر زاده عزیزم تبریک جمع میکنم. خوشحال میشم اگه بیای و هرچند تا نظر میتونی براش بذار آخه میخوام 1384 تبریک براش جمع کنم.....به کمکت احتیاج دارم
تا یه کامنتشو پایم