من واقعاً دارم عوض می شم چون می خوام...حالا چون یه کمیت قابل اندازه گیری نداره فهمیدنش سخته و شاید هیچ کس جز خودم اینو نبینه
امروز پنج شنبه 24 بهمن 87 ساعت 8 و نیم صبح هست و من شبو نخوابیدم و از دیشب کلیا اعصابم خورده ولی دیگه مثل سابق کشش نمی دم و سعی می کنم به آرامش برسم
مطمئنم اینم یه حس زودگره که مختص سنمه
من شاید اعصابم بریزه بهم ولی دیگه بد نمی مونه...چون می خوام
کم کم باید یه کاری کنم که دیگه بهم نریزه
احساس می کنم گام اولمو موفق بودم
دانشگاه هم تشکیل شد و هفته اول از ترم دوم را تموم کردم
اینم آپدیت این هفته
سلام نمیدونم اعصاب خورده منوببخش کاری میتونی کنی که اروم بشم مرسی
مثل اینکه حالم الان بهتره!!
بهتره با مشکلات کنار بیایم و اونها رو از سر راه کنار بزنیم و به راه خودمون ادامه بدیم نه اینکه از زیر مسایل و مشکلات در بریم!!
من امشب اعصابم خیلی خورد بود!خیلی از ادما امشب بدترین شبهای زندکیشونو سبری میکنن و خیلیها بدترین فرقی نمیکنه هر ادمی یه سختی ها و یه خوشی هایی دار!!جرا اعصاب خودمونو خورد کنیم؟
بهتره با ارامش به مسیر و روند زندکی ادامه بدیم!!به قول معروف هرجه بیش امد خوش امد!!فرصت ها کوتاسسس!!