دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

روز چهارم

احساس عجیبی دارم...شاید نوشتمش و بعداً در فرصتی منتشرش کردم

فعلاً فکر اینم که یه وبلاگ رسمی و شیک با اسم خودم درست کنم... یه وبلاگ با ورد پرس 


روز چهارم

شمارمو به خاطر تحقیق درس اکولوژی شهری و  توسعه فیزیکی شهرها داده بودم به خانم میرزایی چون پدرش معمار بزرگیه و نتیجتاً آدم با نفوذیه

گفته بود که شب جمعه! بهتون زنگ می زنم ولی همونطور که حدس زدم منظورش جمعه شب بود

یه اس ام اس ازش به دستم رسید و فوراً توی ویکی مپیا به دنبال آدرس گشتم

یکم وقت که گذشت یه شماره ناشناس بهم زنگ زد و به خیال این که پژمانه...ردش کردم.حوصله جزوه دادن بهش را نداشتم!

دوباره زنگ زد و یه حسی بهم گفت پژمان نیست و اتفاقاً هم نبود

خانم میرزایی بود که با شماره پدرش زنگ می زد و گفت: شماره ناشناس جواب نمی دین؟! مثل دخترا شدینا

سراغ مهدی را از من می گرفت چون که مهدی معمولاً روزای تعطیل سرپرستی تور به عهده داره


ادامه مطلب ...