دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

این سالها

خوشبختانه با شروع ماه مهر سرم خلوت شده و فرصتی شده تا به کارهای مورد علاقه ام برسم

هر از گاهی لازمه که فشار کاری بهم وارد بشه تا بعد استراحت بهم بچسبه 

البته استراحت زیاد را هم دوست ندارم

بالاخره اول مهر دومین اون وبلاگی که گفته بودم را ثبت کردم

در چند روز آینده به صورت رسمی معرفی اش می کنم

اما دیروز دوم مهر صبح با پدر عزیزم بیرون رفته بودم تا کفش بخرم و وقتی بابا به بانک رفته بود روی صندلی دراز کشیدم و یاد همین روز و روزگار در سال پیش افتادم

سه شنبه 2 مهر 1387 ساعت 9 و 45 دقیقه بعد از اولین کلاس دانشگاهمون که ریاضی با خانم یاوری بود

البته دیگه نیازی به زیاده گویی نیست چون اینجا خاطرشو ثبت کردم

چقدر زود یک سال گذشت...واقعاً 2 مهر 1389 من کجا هستم؟!

من فکر می کنم سریع گذشتن عمر به خاطر خوب بودن و یا حداقل بد نبودنشه چرا که خوب به خاطر دارم که سال 82 که مادرم فوت کرد چقدر کند گذشت

و البته دلیل دیگه اش اینه که من اصلاً آینده را تصور نمی کنم و سعی می کنم برایم ناشناخته بمونه

مثلاً باورش برایم عجیب است که سال دیگه ترم پنجم را شروع کنم

البته این حس خیلی بهتر از حس یک نواخت شدن زندگیه و اسمشو حرکت با چشمهای نیمه بسته می گذارم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد