دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

رویای گم شده من

امروز از همون اول که دیدمش چیز عجیبی را در وجودم احساس کردم 
کلاً عاشق شدنم سیکل مشخصی داره که اولش طرف را نمی بینم و بعد آروم آروم ازش خوشم می آد و ناگهان...  
ناگهان در یه دیدار ساده حسی مثل برق وجودم را می گیرد و تازه بعد از اون دیدار عمق فاجعه را درک می کنم!
امان این یه حس جدیده... رویاییه که پس از مدتها نا امیدی که در لایه های پنهان افکارم گمشون کرده بودم حالا ناباورانه پیداشون کردم و اون قدر شیرینیه که حتی فکر کردن بهش هم شادم می کنه
آره دایی کوچولوی قصه ما دوباره عاشق شده...نمی دونم دفعه چندمه ولی حتی اگر بار هزارم هم باشه می گم این با بقیه فرق می کنه
نمی خواهم رمانتیک بازی در بیارم که بگم طرفم با بقیه فرق داره،حتی شاید از روی خودخواهی هم باشه ولی این نوع عشق متفاوته و بیشتر به روحیاتم نزدیک تره تا اون عشقهای تخیلی دست نیافتنی که هزار اما و اگر در ذهنم ایجاد می کرد

دیگه مجذوب قد رعنا و هیکل و صدای پسرونه نشدم، دیگه خبری از موهای مرتبی که بیرون گذاشته می شند نیست
راست گفتند که پسرها مادرشون را می بینند و دختر مورد علاقشون را پیدا می کنند. برای من که تمام افتخارم به معلوماتی هست که دارم و اونو نتیجه آموزشهای پدر و به ویژه مادرم می دونم چه انتخابی بهتر از دختری خودجوش با معلومات بالا؟ 
با این که با داخل دانشگاه تفاوت خاصی نداشت اما نمی دانم چرا زیبا تر دیدمشش و احساس کردم در محافل شخصی می تواند آنقدر زیبا باشد که حس زیبا پسندی ام را آرام کند
شخصیتش را از دست دادنش با دخترهای همکلاسی واقع در غرفه دیدم اما همچنان خاکی است، خصوصاً در برخورد با خودم!
مثل همیشه شرم کردم و سرم زیر بود و بعد از مدتی که در سمت راست غرفه پیش لپ تاپ دانشگاه نشسته بودم در طرف مقابل غرفه به سمتم آمد و بعد از کمی خوش و بش گفت که کارم دارد.البته قبلش هم اس ام اسی گفته بود که طرحی دارد اما با وجود توضیحاتی که داد دو زاری همیشه کجم نیفتاد تا این که خودش گفت: می خواهم باهاتون خصوصی صحبت کنم
از اونجایی که دفعه اولم نبود با همچین صحنه ای رو به رو می شدم اصلاً فکر نکردم این پیشنهاد می تونه خارج از معقوله های مربوط به دانشگاه و احیاناً رمانتیک باشه. که خوشبختانه هم ظاهراً نبود!
از پشت میز بلند شدم و بعد از گذشتن از کنار اون یکی میزه که وسط غرفه را اشغال کرده بود به پیشش رفتم و شروع به گفتن از طرحش کرد. خیلی سعی کردم کلیات طرحش را بفهمم و عجیب این که تقریباً هم فهمیدم! 
از آنجایی که روحیه انتقادی ام مثل شمشیر دولبه است سعی کردم این بار از لبه مفیدش استفاده کنم و با گفتن این که استفاده از کلیه تحقیقات در یک سی دی بدون موضوعی خاص مطلوب نیست ایده مفیدش را متصل کردم به انجمن علمی و چاپ مجله و اردو رفتن و در نهایت کارگاهی که قرار است به زودی در خود دانشگاه برگزار کنیم
گفت که نه رای می آورد و نه معدل بالایی دارد و برای همین به انجمن علمی فکر نمی کند اما با اطمینان خاطر گفتم که عضویت در انجمن علمی فقط نیاز به فعالیت زیاد دارد که شامل شما می شود 
در تمام مدتی که کمی از غرفه فاصله داشتم و مشغول صحبت بودم نگاهم به بچه های غرفه هم بود تا افکار غلط به خود راه ندهند  صندلی هم گیرمان نیامد!
گفت گروه 5 نفره گفتم به جز من و شما دیگه کیا هستند گفت نمی دونم! آخه بچه هامون اصلاً همکاری نمی کنند و موقع فعالیت کردن هم منو مسخره می کنند
با حالی عالمانه که بنا به خواست طرف مقابلم بود گفتم: شما نگران نباشید همه همین مشکلات را دارند، من هم ترم یک با همین بچه ها 5-6 نفره هم گروه بودم( و اشاره کردم به بچه های غرفه اما اسمی از غیرفعال ها به ویژه سجاد نبردم! ) اما اصلاً فعال نبودند. از ترم دوم به کنارشون گذاشتم و فقط با آقای غلامیان کار کردم و بعد با خانم میرزایی یک گروه فعال شدیم
گفت: امروز من دانشگاه اصفهان کار داشتم نمی شد تنهایی برم با خانم قادری رفتم
گفتم: خانم قادری هم فعال هستند و خوبه که باهم همکاری می کنید.ولی توجه کرده باشید اکثر بچه هایی که می خوایید باهاشون کار کنید ترم چهاری هستند و همکاری شما باهاشون برای درسهای مشترک به مشکل بر می خوره، مثلاً ما جغرافیای سیاسی را پاس کردیم
گفت: آخه من واقعاً با بچه های خودمون مشکل دارم، مثلاً سر اومدن دانشگاه هفته آینده باهاشون به مشکل برخوردم. من چون این هفته دوره.......رفته بودم مجبورم هفته بعد را بیام تا غیبت هام زیاد نشه
گفتم: دوره چی؟(توی اون شلوغی درست نشنیدم)
گفت: دوره مربیگری دفاع شخصی.
این اولین ضربه ای بود که بهم وارد شد تا ازش خوشم بیاد 
ته دلم بهش آفرین گفتم ولی نمی دانم چرا به زبان نیاوردم
گفتم: قطار تا حرکت می کنه بهش سنگ می زنند. قطاری که حرکت نمی کنه را بهش سنگ نمی زنند. این خصوصیت جامعه ایرانیه اما شما همچنان به حرکت ادامه بدید
ادامه دادم: همون طرح کارگاه داخل خود دانشگاه که مورد نظر استاد هم هست بهتره چون بالاخره خودتون بهتر می دونید بین بچه های فعال دو دستگی هست و نمی تونند باهم کار کنند ولی اگر به صورت گروههای مختلف کار انجام بشه تفاوت بین گروه یک با کل گروههای 2 و 3 و4 و 5 مشخص می شه.
بعد از این که چند دقیقه ای کل طرح را به صورت کامل بهش گفتم یکم دیگه هم صحبت کرد و بعد به این نتیجه رسیدم که به غرفه برگردیم بهتره
مجله دانستنیها را به دستم داد و در حالی که شماره دوم از سری جدیدش را نگاه می کردم گفتم: مگه چاپ می شه؟
گفت: آره دوباره داره چاپ می شه...سری جدیده
گفتم: منو یاد سالها پیش انداخت
به موضوع صحبتمان ربطی نداشت ولی سعی کرد ربطش بدهد و گفت: اگر بتونیم با همچین کیفیتی مجله چاپ کنیم خوبه!
مجله را به سمت غرفه بردم و گفتم: ببینید خانم حسینی چی می گه، می گه دانشگاه بودجه به با این کیفیت مجله چاپ کنیم.
جواب این حرف خنده تلخ بچه ها بود که می گفتند: دانشگاه عمراً از این ولخرجی ها بکنه
سرم شلوغ بود و ذهنم چون رودی خروشان به سرعتت هر چه تمام تر حرکت می کرد.
خداحافظی کرد و رفت.
شب شد و در حالی که لپ تاپ دانشگاه را که چندان هم سبک نبود داخل کوله پشتی ام با نهایت دقت حمل می کردم به میدان انقلاب رسیدم و دقایقی را منتظر بابا موندم تا بیایید و به خانه برساندم.
حالا می شد کف رود درونم را که آرام شده بود و  چندان هم عمیق نبود دید
نگاه سارا به من همیشه خاص بوده ولی در عین حال حدود خودش را رعایت کرده و سعی اش بر اینه که در چهارچوب علم که مورد علاقه خودم و خودش هست باهام در ارتباط باشه
وقتی مجله دانستنیها را بهم داد می خواست یکی از موضوع های مورد علاقه اش را نشان دهد و واقعاً هم مورد پسندم واقع شد. در حقیقت دست گذاشت روی حس علم دوستی ام و عجیب این که در این چند وقته که از خیلی ها خوشم اومده هیچ کدامشان دختری علم دوست نبوده اند.
من و او می توانیم ساعتها با هم درباره موضوعات روز صحبت کنیم در حالی که نه تنها خسته نمی شویم بلکه بیش از پیش به علم و مخصوصاً به همدیگر علاقه مند می شویم!
باید دید روزگار چه سرنوشتی را برایم رقم می زند و آیا بازهم می توانم مثل گذشته رفتاری هوشمندانه داشته باشم؟

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
امیدوارم که حالتون خوبه خوب باشه.
اگه یه وقتی خواستید عکسی رو اینترنت منتشر کنید و یا با بقیه به اشتراک بزارید ، آپلود سنتر ما با بالاترین سرعت لود عکس و امنیت بالا و امکانات ویژهی دیگه منتظر میزبانی دائمی عکسهای شماست.
حتما به سایت ما سر بزنید.
موفق باشید.

پرسرعت ترین سیستم آپلود ایرانیان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد