دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

به سختی یک لیوان آب

شنیدید یکی می خواد ادعا کنه یه کاری راحته می گه مثل آب خوردنه...
از شانس بدش موقع عمل که می شود کار به آن راحتی که تصور می کرد پیش نمی ره و اینجا می شود نتیجه گرفت بعضی مواقع یک لیوان آب خوردن هم چندان کار راحتی نیست!
حالا چی شده؟! عرض می کنم خدمتتون

قبل از امتحانات در آن یک هفته فرجه ای که برای مطالعه داشتیم (و من مثل همیشه همه کار کردم به جزء مطالعه! ) پروژه ای داشتم که برای پرسشگری نیاز به پرسشگر خانم داشت و از اف جان خواستم که به کمک بشتابد اما گفت که فصل امتحانات نزدیک است و می خواهد درس بخواند
یکم پیله کردم و وقتی دیدم نرم نمی شه بهش حق دادم و گفتم پس خودتو آماده کن برای بعد از امتحانات که یه پروژه دیگه دارم و بازهم به کمکت نیاز دارم و او به صورت نصفه نیمه گفت که می آد
روزها و هفته ها گذشتند و من در آرزوی دیدنش بودم چون از قبل هم خیلی کمتر می دیدمش و مصمم بودم هر جوری شده بعد از امتحانات بساط پروژه را راه بیندازم تا به بهانه آن ببینمش
بیش از 2 هفته امتحان داشتیم ولی تنها یک بار دیدمش و فقط با هم سلام و احوال پرسی کردیم حتی یک روز از صبح منتظر بودمش ولی ندیدمش
فصل امتحانات رو به پایان بود که جلسه ای با مدیر گروهمون تشکیل دادم و به این نتیجه رسیدیم که برای پروژه پیش رو چندان مناسب نیستم
راستش را بخوایید یکم حالم گرفته شد ولی مثل همیشه به فال نیک گرفتم
اما استاد ول کن دانشجوی با تجربه و مهمتر از اون وظیفه شناسش نشد و دوباره پای من در این پروژه گیر افتاد
با شش نفر از دخترهای رشتمان یک تیم شدیم و قرار شد آنها پرسشگری کنند و من نظارت و وارد کردن دیتا به سیستم 
یکی از آن شش نفر اس بود که همین خود بهانه ای شد که بیشتر با هم ارتباط داشته باشیم و آگاهان نیک دانند که ارتباط مهمترین محرکه ی صمیمیت است
روابطم با اس رو به بهبودی خوبی بود (به خصوص که آمارش را از وی،معشوقه حمید دارم که مثلاً روزی که قرار شد هر کس چیز یا کسی را که دوست دارد روی کاغذ بکشد او شکلی شبیه ٨٨٨ کشیده و وی با شیطنت خاصی! گفته این که فلانیه  و اس گفته که اون که موهاش این شکلی نیست و اس جواب داده که منظورم رشته کوه البرزه!   ) ولی همچنان هدف اصلی ام اف جان بود
بعد از چند شبی که به خیالم خودم پخته بودمش سه شنب 15 تیر بهش زنگ زدم و ازش جواب خواستم و در کمال تعجب نه بسیار محکمی گفت!
گفتم: تو مشکلت استاد فلانی نیست...داری بهونه می آری
گفت: نه باور کن من پایه این جور کارها هستم.
فرصت خیلی خوبی بود باید توپ را داخل دروازه می کردم بنابر این گفتم: اگر راست می گی پنج شنبه بیا پارک...منم می آم کاری هم به پرسش نامه نداریم
اما چندین متر در آفساید بودم چرا که جواب داد: من با شما بیام پارک؟! نه جالب نیست. بچه های خودمون را بیار من پایه ام
گفتم: تو بچه های خودتون را بیار من بچه های خودمون را
...


خلاصه کلام که رویم را بدجوری زمین گذاشت و عملاً فرصتی کذایی! که خودم ایجاد کرده بودم دود شد رفت هوا و اون شب کمی احساس شکست کردم. شکست عاطفی!
من فکر می کردم به راحتی آب خوردن می توانم او را تصاحب کنم اما سخت در اشتباه بودم چون او سر سخت تر از من بوده و هست هر چقدر لایه های ظاهری اش انعطاف پذیر است اما تا کنون کسی موفق نشده است به لایه های درونی اش نفوذ کند و این شاید در تجربه اول تلخ به نظر برسد اما وقتی که دقیق تر نگاه می کنی نشان با ارزش بودن اوست
چیزی که راحت به دست می آید ارزش الماسی که سخت به دست می آید را ندارد
بازم خواهانش شدم و فردا شب که راهی همان پارک با خواهرم بودم بهش اس ام اس دادم که فردا با خواهرم می ریم پارک...می آیی؟
البته از قبل گفته بود که چند روزی است که به علت بهم ریخته شدنش شرایط روحی اش به پارک نمی رود اما جوابی بسیار مودبانه داد که:
" شرمنده خونه عموام هستم و نمی آم"
اما این تابستان فرصتی طلایی است که باید تا تمام نشده است نتیجه چند ماه تلاش و انتظارم را ببینم.


در کنار این ماجرا
دو شب به صورت پراکنده هم خواب اس را دیدم که اولی اش خیلی پر حرارت و احساسی بود و ضمن این که رابطه ام با اف جان را ادامه می دهم او را هم  گذاشته ام برای روز مبادا و گاهی به سرم می زند که تا دیر نشده است دل او را هم بیشتر و بیشتر به دست آورم اما از بخت بدم این دو با هم دوست هستند و با این که هم رشته و خیلی صمیمی نیستند اما آن قدر ارتباط دارند که احتمال پریدن کلامی از دهان یک کدامشان در مورد ارتباطشان با من زیاد است
حوصله انکار کردن و لاپوشونی هم ندارم. تازه از شر الف و مکافاتهای این چنینی راحت شدم 
باید دید چه می شه...معادله بدجوری گره خورده

جمعه 18 تیر 1389

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 17:36 http://janjaali.us

سلام وبلاگ خوب داری. با عکس های کنسرت ترکیه شادمهر عقیلی منتظرتم[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد