تغییر...
چه واژه عجیبیه، خیلیا دوست دارند تغییر کنند ولی موقع عمل که می رسه می بینند سخته و بی خیالش می شند.
برای منم سخته ولی وقتی سبک و سنگین می کنم و کفه های ترازوام تعادل را نشون می ده با جان و دل می پذیرمش.
آخر سالی حوصله وبلاگ نوشتن نداشتم...صفحه اول وبلاگم را بعد از مدتها باز کردم و دیدم خیلی وقته چیزی ننوشتم. ایده جدیدی برای نوشتن نداشتم.
بعد از دو سال و خورده ای لباس نو به تن بچه ام کردم (آخرش هم نفهمیدم پسره یا دختر!) و بعد از دو تا قالب آبی حالا زمانی بود که یکم رنگاش گرمتر بشه.
بین یادداشتهای منتشر نشده ام نکات جالبی دیدم که به تنهایی ارزش منتشر شدن را ندارند اما ایده خوبی بهم دادند که کل امسال را تحلیل و بررسی کنم.سالی که بد بود اما من سعی کردم بد نشم.
امیدوارم در همین چند روز باقی مانده از سال موفق بشم این کار را انجام بدم.