دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

فصل بی برگی

برای من ک گــِـلم در گرمای تابستان خشک شده

پاییز یعنی فصل بی برگی

بی ثمری

و عریان می لرزم از سرمای روزگار و آدمهایش



ب راهم ادامه می دهم

مقابلم پرتگاهی است
دره ای ک پایانش را نمی بینم
با چشمان بسته سقوط می کنم
ب امید آنکه تحملم بیشتر از درد باشد

امیدی ک باورش هم سخت است

پ.ن
روز من در ماه من در سال من گذشت
بد نبود اما اصلا اونی ک میخواستم نشد...مثل همیشه!
ماهم رو ب پایانه
امیدوارم سالم هم هر چه زودتر تمام بشه
این سال نام من را داره اما باهام سر سازگاری نداره!!

هشت خبیث

عددهای هستن که به آرامی زندگی شما را تحت تاثیر قرار می دهند

معروف ترینش همان lucky number است که هر کس برای خود عدد شانسی داره

از آنجایی که به یک روایت متولد ٧ امین روز ٧ امین ماه، سال ٧ ام هستم و به چند علت دیگر عدد شانسم ٧ است

اما عدد دیگری هم هست که در زندگی ام تاثیر می گذارد:

٨




8


خُرد که به سالهای زندگیم نگاه میکنم نوار قلبی! V شکل ترسیم می شود (شاید هم همان هفت خودمان...نه وی خارجی!) که مسیر جاده زندگی یک سال به شکل سرازیری سقوط و سال دیگر سربالایی صعود می شود

اما فراتر از دوره های کوتاه ۲ ساله یک خط در میان راحتی و دشواری، مجموعه رویدادهایی هستند که هر ۸ سال یک بار سراغم می آیند و به نوعی تاریخ تکرار می شود

و از آنجایی که خاطرات تلخ ماندگاری بیشتری دارند ۹۲ را بسیار شبیه ۸۴ می بینم

مشکلات لاینحل...سردرگمی...بلاتکلیفی...تلاش بسیار و بی نتیجه...شکست ها...بحران و خیلی صفات دیگه باعث می شود تا سختی این سال را نشود به راحتی فراموش کرد


با همه غُر غُرهایی که میکنم اما به طرز احمقانه ای این سال را دوس دارم!

هر آدمی اشتباه می کند و اگر کمی زرنگ باشد از تجارب به دست آورده می تواند پلی به پیروزی بسازد

با وجود دشوار بودن پذیرش شکست اما اگر قابل جبران باشد می شود تحمل کند

اما چیزهایی مثل از بین رفتن اعتبار در نزد دیگران و بی اعتمادی میان کسانی که برایت مهم هستند به راحتی قابل جبران نیستند

و در این هنگام بدتر از خود مشکل پاسخ سوال ها و تحمل نگاه های اطرافیان است...کسانی که دوستشان داری از سر خیر خواهی امر و نهیت می کنند و ناخواسته نه تنها دردت را تسکین نمی کنند بلکه نمک هم روی آن می پاشند!

خوشبختانه سال به سال تاثیر اطرافیان در تصمیم گیری هایم کم رنگ تر می شود و استقلالی آرام و پایدار به دست می آورم

استقلالی که مهمترین گام برای ثبات شخصیت و خیلی چیزهای خوب دیگر مثل پایداری تصمیم گیری و آرامش در زندگی است


پ.ن

منتظر آپدیت دو رقمی شدن تعداد پستهای شهریور باشید!

تابستان سخت

تابستان امسال تا دلتان بخواهد سخت گذشت

اما هر چه بود گذشت...

هنوز باور نمیکنم که چطور این همه مشکلات ریز و درشت را که مدتها ذهنم را درگیر کرده بودند پشت سر گذاشتم

اما حالا که تقریبا به آخر تابستان و مشکلات رسیده ام احساس میکنم آرامش از دست رفته ام را دوباره پیدا کردم

و در کمال تعجب بسیار تا بسیار خوشحالم!! 

خوشحالم چون سخت گذشت نه تلخ

سختی را می شود تحمل کرد اما تلخی را نه

مشکلات زندگی چکش هایی هستند که در صورت تحمل آهن درون آدمی را شکل میدهند



خوشبختانه صبورانه تحمل کردم و افسار اسب سرکش درونم را کشیدم تا طغیان نکند

و بار دیگر به خودم ثابت کردم سختی ها آزارم میدهد اما از راه منحرفم نمیکند

هرچند تعطیلاتم کوتاهم هنوز شروع نشده اما در این شبهای گرم با خوردن یک قاچ هندوانه تمامی خاطرات سخت گذشته و اتفاقات تلخی که میتوانستد رخ بدهند را با شیرینی کامی فراموش میکنم





پ.ن

امیدوارم هندونه دلتون نخواد چون هیچ کمکی از دست من ساخته نیست!  

ناگهان در دل شب


شب از نیمه گذشته و مانند تمامی شب های این چند وقته تا نزدیکای صبح بیدارم

گره مشکلاتم کور شده و با چنگ و دندان به جانشان افتادم تا باز شوند

افکارم با بن بست مغزم تصادف کردن و نه به سمت راه نجاتی و نه به سمت بی خیال و آزادی از هفت دولت می توانم حرکت کنم

بوی یأس و نا اُمیدی تمام شامه ام را پر کرده

حتی شب هم به تاریک ترین لحظه خود رسیده است

برای لحظه ای احساس میکنم در چاه ظلمت برای همیشه حبس گشته ام

زندانی ام،ولی حبس ابد حقم نیست

در دل سیاهی شب ناگهان صدایی قفل سکوت شب را میشکند...

ادامه مطلب ...