بعد از سه هفته نگرانی و بی قراری حس عجیبی دارم
آرامشی احمقانه اما شیرین!
دیالوگ ماندگار احمد (شهاب حسینی) در فیلم درباره الی:
« یه پایان تلخ بهتر از یه تلخ بی پایانه »
تکراری بودنش چیزی از زیباییش کم نمیکنه
چون همه ب دنبال جوابی برای چراهاشون می گردن

حتی اگه اون جواب ب تلخی زهر باشه باز هم کاغذ خط خطی بهتر از برگه سفیده...
زندگی گاهی مثل فیلمی ک قبلا دیدی تکرار میشه
میتونی سکوت کنی و فقط تماشاچی باشی
اما این بی تحرکی با ذات خلاق آدمی سازگار نیست

پس مجبوری ب سمت آنچه دوستش داری حرکت کنی
حتی اگر بدانی در کوتاه مدت بردی نصیبت نخواهد شد بازهم بهتر از سکوت و تسلیم شدن است

شنبه 19 مهر در حالی ک نیمه تقدیر گرایم پر از نا اُمیدی بود سعی کردم آخرین کبریت امیدم را روشن کنم

4 ساعت انتظار بی سرانجام، تلخ اما قابل تحمل بود

ظاهری آرام اما درون طوفانی داشتم

همه چیز را تمام شده و تلاشم را بی نتیجه می دیدم

ک ناگهان تماس گرفت
خستگی و غیر منتظره بودن باعث شد تا جواب توپ پرش را با شمشیر بدهم
و نتیجه عصبانیت چیزی جز پشیمانی نبود

فرصتی ک در انتظارش بودم را هدر دادم

برای لحظه ای فراموش کردم ک میخواستم آرامشش را باز گردانم
اوضاعم از بد هم بدتر شد و عذاب وجدان رهایم نمی کرد

هر چقد سعی کردم غمم را فرو دهم نتوانستم و خوشبختانه بغضم شکست...
اما بعد از سیاه ترین لحظه شب سپیده صبح پدیدار شد
با صحبت های دوستانه پدرم آرامش گم کرده ام را پیدا کردم
حالا با روحیه جدید ک بیش از قبل رنگی و بوی خودم را داشت آماده پایان بودم
تماس های بی پاسخ و آخرین اس ام اسش را پاسخ دادم
صدایش خسته و ناراحت بود اما مثل قبل خشمگین نبود
بی خداحافظی تمامش کردیمصحبت آخرمان بهم آرامش دادپایان آرامی بود (البته نسبتاً آرام
) اگه قرار باشه این فیلم (شایدم سریال!) تموم بشه این پایان رو ب پایان بی معنای قبلی ترجیح میدهم
هر چ هست نتیجه تلاشم بود و نه سکوتم
البته هنوز پایان را باور ندارم...فعلا صبر میکنم تا گذر زمان دریای طوفانیش را آرام کند
من هنوز ب آینده امیدوارم و میخواهم ادامه دهم!!

یاد شنبه ۲۰ مهر ۸۱ و یکشنبه ۲۰ مهر ۹۳ بخیر... 