مهر با بی مهری هر چه تمام تر گذشت
آبان را با امید آبادانی آغاز می کنم
بذر نهال باهم بودنمان در بهار کاشته شد
با گرمای تابستان جوانه زد و شاخ و برگ گستراند
و با وزیدن نخستین باد پاییزی عطر شوم جدایی ب مشامم خورد
بار دگر جدایی ارمغان مهر شد...
گاه نمی دانی و نمی توانی
گاه می دانی و بازهم نمی توانی!
خیلی مواقع نمیشه جلوی اتفاق افتادن پدیده ای را گرفت
حادثه باید اتفاق بیفته
و تو خواسته یا ناخواسته عامل آن می شوی
و از اینجا به بعد نقشت آغاز می شود
نقشی که در چهارچوب سرنوشته اما می توانی به سبک مورد علاقت بازی کنی
حتی میتونی قوائد بازی رو به نفع خودت عوض کنی و بازی که همه میگن میبازی رو ببری
تو برنده ای...اگر شکست را باور نداشته و به موفقیت ایمان داشته باشی
بعد از ایمان تلاش بی وقفه باید کرد
بدانی کی و چگونه از فرصت ها استفاده کنی
و حتی گاهی سکوت کنی...اما نه همیشه!
خسته شدم از سال ها سکوت
عقب نشینی بعد از اولین شکست
از تردید...نا اُمیدی...آرزوهای بر باد رفته...رویاهای کابوس شده
ادامه دادن با تمام سختی هایش برایم شیرین تر از فراموش کردن و پریدن به شاخه ای جدیده
این بار میخوام بجنگم...و هرگز تسلیم نشم
ادامه ای از اینجا تا فراتر از پیروزی...نقطه ای نا معلوم...حرکتی بدون توقف!
از دره سقوط فقط با یک ریسمان امید خودم را نگه داشته ام
( یکی از کارای نیک آهنگ کوثر ک خیلی ب دلم نشست...ب سبک خودم ویرایشش کردم)