دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

آفتاب سرد پاییز

غروب جمعه همیشه دلگیره
مخصوصا اگه چاشنی پاییز هم بهش اضافه شده باشه!

امسال هوا زودتر از همیشه سرد شد
حتی فرصت نکردم غافلگیر بشم
فقط تحمل کردم...بی سر و صدا تسلیم شدم
و سرما با بی رحمی خلع سلاحم کرد


ب آفتاب طلایی غروب پاییز روی دیوار سرد و بی روح نگاه میکنم

هر چ تلاش می کند نفسش گرم نمی شود

درست مثل کور سو امیدی ک در این روزگار سیاه و تلخ دارم


با جسم و روحی زخمی صبر میکنم

تحمل ندارم اما مجبورم یک ماه سکوت کنم
امیدوارم آذر شیرینی در انتظارم باش تا تلخی مهر و سکوت آبان را هضم کنم

گاهی سکوت تلخ ترین کاره
و مجبوری داروی چون زهر را سر بکشی...شوکران حقیقت جان سوزه اما ته مزه ای شیرین داره

ن فقط روحم ک زخمم هم ب امید روز وصال دارد التیام می بخشد
و همه اینها تلاشی برای ثابت کردن نتیجه دار بودن خواستمه
ک این امید واهی نیس
مثل راه رفتن در تاریکی مطلق...

آباد باد آبان

مهر با بی مهری هر چه تمام تر گذشت

آبان را با امید آبادانی آغاز می کنم 

بذر نهال باهم بودنمان در بهار کاشته شد 

با گرمای تابستان جوانه زد و شاخ و برگ گستراند 
و با وزیدن نخستین باد پاییزی عطر شوم جدایی ب مشامم خورد 

بار دگر جدایی ارمغان مهر شد...


گاه نمی دانی و نمی توانی

گاه می دانی و بازهم نمی توانی! 

خیلی مواقع نمیشه جلوی اتفاق افتادن پدیده ای را گرفت
حادثه باید اتفاق بیفته

و تو خواسته یا ناخواسته عامل آن می شوی  

و از اینجا به بعد نقشت آغاز می شود
نقشی که در چهارچوب سرنوشته اما می توانی به سبک مورد علاقت بازی کنی 
 

حتی میتونی قوائد بازی رو به نفع خودت عوض کنی و بازی که همه میگن میبازی رو ببری 
تو برنده ای...اگر شکست را باور نداشته و به موفقیت ایمان داشته باشی 

بعد از ایمان تلاش بی وقفه باید کرد 
بدانی کی و چگونه از فرصت ها استفاده کنی 

و حتی گاهی سکوت کنی...اما نه همیشه! 

خسته شدم از سال ها سکوت 

عقب نشینی بعد از اولین شکست 

از تردید...نا اُمیدی...آرزوهای بر باد رفته...رویاهای کابوس شده 

ادامه دادن با تمام سختی هایش برایم شیرین تر از فراموش کردن و پریدن به شاخه ای جدیده 

این بار میخوام بجنگم...و هرگز تسلیم نشم 
ادامه ای از اینجا تا فراتر از پیروزی...نقطه ای نا معلوم...حرکتی بدون توقف! 

از دره سقوط فقط با یک ریسمان امید خودم را نگه داشته ام


شروعی دوباره!!!


( یکی از کارای نیک آهنگ کوثر ک خیلی ب دلم نشست...ب سبک خودم ویرایشش کردم)


پ.ن
نخستین ساعات یکشنبه 4 آبان و چند ساعت بعدش جاودانه شد... 

فصل بی برگی

برای من ک گــِـلم در گرمای تابستان خشک شده

پاییز یعنی فصل بی برگی

بی ثمری

و عریان می لرزم از سرمای روزگار و آدمهایش



ب راهم ادامه می دهم

مقابلم پرتگاهی است
دره ای ک پایانش را نمی بینم
با چشمان بسته سقوط می کنم
ب امید آنکه تحملم بیشتر از درد باشد

امیدی ک باورش هم سخت است

پ.ن
روز من در ماه من در سال من گذشت
بد نبود اما اصلا اونی ک میخواستم نشد...مثل همیشه!
ماهم رو ب پایانه
امیدوارم سالم هم هر چه زودتر تمام بشه
این سال نام من را داره اما باهام سر سازگاری نداره!!

فروردین نامه

به همین زودی یک ماه از سال 93 هم گذشت

سالی ک دیگه نو نیست...آخرین تبریک سال نو را پنجشنبه 4 اردیبهشت از N دریافت کردم!

ب سرعت یک چشم بهم زدن گذشت
هر چند جمله خیلی کلیشه ای ولی چ می شه کرد...واقعیته دیگه
از واقعیتم نمیشه فرار کرد

هستند کسانی ک واقعیت را اونطور ک دوست دارند تفسیر می کنند و حتی تغییرش میدن

ولی من از این جنس افراد نیستم


جبرگرایی هستم ک سعی میکنم ایده آل گرا عمل کنم...ولی بیشتر ب افکار بسنده میکنم
و تضاد پندار و واقعیت ها همیشه آزارم میده

از همین چند خط پیداست ک اتفاقای پیچیده ای رو پشت سر می گذارم

اما تفسیر را موکول میکنم ب زمانی ک دفتر این ماه بسته شده باشه



فروردینی ک گذشت ماه خوبی بود


آرامش
دوری از دنیای مجازی
دید و بازدیدهای فامیلی


گاه دکمه ایده آل گراییم رو خاموش میکنم و از حداقل خوشی های اطرافم لذت می برم

اما غیر قابل انکاره ک با وجود تمامی خطرها، پرنده برای پرواز آفریده شده


فروردین ماه آرامش بود
آرامش قبل از طوفان


الان در قلب طوفانم...با این ک سخت می گذره و روابطم گره خورده ولی حس خوبی دارم
حس ناب تصمیم گیری بین یک دنیا جبر
دیر یا زود ب چیزهایی ک میخوام می رسم
ولی شیرین تر از وصال...خود سفر است

پ.ن
پست جدید برا وبلاگمون می نویسیم اولش با ناله نفرین شروع میشه آخرش با امید تموم میشه...خدایا این دل خوشیو ازمون نگیر

قلم، خاطره ماندگار

میل به جاوداگی در وجود هر انسانی هست

حسی که نمیخواد قبول کنه بعد از مرگ از بین میره

ولی خودمون بهتر از هر کسی میدونیم که واقعا از بین میریم

پس سعی میکنیم اثری ماندگار ایجاد کنیم

چیزی که بش میگیم خاطره


با کلید و میخ روی درختا یادگاری ننویسید!



قلب آدمها هم دفترچه خاطرات نیست...خط خطیش نکنید!

بیخودی هم بچه درست نکنید63419_shehumper.gif فحش و نفرین خودش و بقیه اصلا خاطره ماندگاری نیست!

عکس بگیرید586821_LaieA_021.gif

نقاشی کنید 379819_skrietsmiley.gif

کارای عام المنفعه انجام بدید68866_37.gif

و یا اگه حوصله و امکانات هیچ کدومشو ندارید بنویسید

نوشتن تاثیری عمیقی در تخلیه احساسات درونی داره

حس خوب سبک شدن

و بعد تجدید خاطرات هم آرومتون میکنه51659_JC_cupidboy.gif

خیلی هم بهتر از فیلم و عکس اتفاقای گذشته را توصیف میکنه

پس بنویسید تا ماندگار شوید 61189_girl_pardon.gif