دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

تغییر

تغییر...

چه واژه عجیبیه، خیلیا دوست دارند تغییر کنند ولی موقع عمل که می رسه می بینند سخته و بی خیالش می شند.

برای منم سخته ولی وقتی سبک و سنگین می کنم و کفه های ترازوام تعادل را نشون می ده با جان و دل می پذیرمش.

آخر سالی حوصله وبلاگ نوشتن نداشتم...صفحه اول وبلاگم را بعد از مدتها باز کردم و دیدم خیلی وقته چیزی ننوشتم. ایده جدیدی برای نوشتن نداشتم.

بعد از دو سال و خورده ای لباس نو به تن بچه ام کردم (آخرش هم نفهمیدم پسره یا دختر!) و بعد از دو تا قالب آبی حالا زمانی بود که یکم رنگاش گرمتر بشه.

بین یادداشتهای منتشر نشده ام نکات جالبی دیدم که به تنهایی ارزش منتشر شدن را ندارند اما ایده خوبی بهم دادند که کل امسال را تحلیل و بررسی کنم.سالی که بد بود اما من سعی کردم بد نشم.

امیدوارم در همین چند روز باقی مانده از سال موفق بشم این کار را انجام بدم.

رشد

قبلاْ گفته بودم که تا حدودی جبرگرا هستم و بعضی مواقع اتفاقات را تابع زمان می دانم.

طبق محاسباتم این روزها اتفاقات خوبی در انتظارم نیستند و حتی در زیج خود رویدادهای دوست نداشتنی هم قابل رصد بودند.

بخش اول پیش بینی ام درست بود و به مانند دو سال پیش منفعلم و حرکت خاصی ندارم و روزگار هم نمی خواد به زور رویدادی را بهم تحمیل و به اجبار وارد بازی جدیدی بکندم.

اما از آنجایی که نیاز به تغییر را همیشه و در همه حال حیاتی می دونم این بار با تغییری عمده مواجه شده ام که نامش را رشد می گذارم.

ادامه مطلب ...

بحران ایده آل گرایی

فعلا در بحران بدی به سر می برم

مشکل خاصی ندارم اما مشکلات ریز و کوچک مثل خوره به جانم افتادند

البته من همیشه از پس مشکلات زندگی ام بر می آم چون همیشه به چیزی جز حل کردنشون فکر نمی کنم

اما من فقط به بهترین ها فکر می کنم...یعنی اگر این مشکلات حل شد ولی نتیجه به جای عالی خوب شد هم راضی نمی شم 

دوست هم ندارم دست از ایده آل گرایی ام هم بردارم...پس از خدا می خوام بهم کمک کنه تا به خواسته هام برسم 

همین

فصل جدید - بخش دوم

روز دوم – میتینگ ضد بحران

"خودمان بحران ایجاد می کنیم و خودمان هم بحران را از بین می بریم!"
پیرو همین اصل مهم میتینگی در 26 آبان برگزار کردیم
در اتاق فکرمان با فرزاد و محمد مثلثی ایجاد کردیم و با برنامه ریزی بسیار زیاد عید قربان را به عنوان روز مناسب انتخاب کردیم
چرا فقط رژیم اسلامی راهپیمایی فرمایشی برگزار کند و با مانور دادن روی آن سعی بر مشروعیت زایی کند؟! ما هم فرزندان همین انقلاب و پیرو همین راهیم!
در بهترین شرایط روز را در حالی آغاز کردیم که روما جان می خواست کنار بنر نایب قهرمانی ذوب آهن در جام باشگاههای آسیا عکس بگیرد و برای همین با دوربینم به یاری اش رفتم
پل فلزی بودیم که فرزاد هم به ما پیوست و اینجا بود که سه ضلع مثلث بهم پیوستند و در این جور مواقع اتفاقات خوبی می افتد 

ادامه مطلب ...

فصل جدید - بخش اول

ظاهراً من هر چقدر تلاش کنم هر هفته مطلبی در وبلاگم داشته باشم به موفقیت نمی رسم  دوباره به سیکل قبلی ام برگشته ام و بازهم همان شعار قدیمی که گاهی بی نظمی هم یک جور نظم است در اینجا صدق می کنه!
این یادداشت به توضیح سه خاطره خوب که در عرض 9 روز اتفاق افتاده است می پردازد. احتمالاً با کمی تاخیر در وبلاگ منتشر می شود


روز اول – اردوی خوب

بیست سال و دو ماه بعد از تولدم! پس از مدتها با بچه های دانشگاه به اردوی گاوخونی رفتیم.
25 آبان روز عجیبی بود چون غافلگیر شدم (چقدر دلم برای این دیالوگ تنگ شده بود! )
بعد از مدتها با بروبچ دانشگاه به اردو رفتن لذت خاصی داشت که از قبل قابل حدس بود

ادامه مطلب ...