دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️
دنیای آبی  :)

دنیای آبی :)

دست نوشته های پسر آبی ✍️

رشد

قبلاْ گفته بودم که تا حدودی جبرگرا هستم و بعضی مواقع اتفاقات را تابع زمان می دانم.

طبق محاسباتم این روزها اتفاقات خوبی در انتظارم نیستند و حتی در زیج خود رویدادهای دوست نداشتنی هم قابل رصد بودند.

بخش اول پیش بینی ام درست بود و به مانند دو سال پیش منفعلم و حرکت خاصی ندارم و روزگار هم نمی خواد به زور رویدادی را بهم تحمیل و به اجبار وارد بازی جدیدی بکندم.

اما از آنجایی که نیاز به تغییر را همیشه و در همه حال حیاتی می دونم این بار با تغییری عمده مواجه شده ام که نامش را رشد می گذارم.

ادامه مطلب ...

بحران ایده آل گرایی

فعلا در بحران بدی به سر می برم

مشکل خاصی ندارم اما مشکلات ریز و کوچک مثل خوره به جانم افتادند

البته من همیشه از پس مشکلات زندگی ام بر می آم چون همیشه به چیزی جز حل کردنشون فکر نمی کنم

اما من فقط به بهترین ها فکر می کنم...یعنی اگر این مشکلات حل شد ولی نتیجه به جای عالی خوب شد هم راضی نمی شم 

دوست هم ندارم دست از ایده آل گرایی ام هم بردارم...پس از خدا می خوام بهم کمک کنه تا به خواسته هام برسم 

همین

سرمای تلخ

بعد از بوقی خاطره نویسی تصمیم گرفتم امشب حس نوشتنم را با نوشتن از حال و روز همین حالام ارضاء کنم جداً هم که به نوشتن اعتیاد دارم و الان حکم خماری را دارم که داره مواد مصرف می کنه
هنوز نظر اف جان را در مورد داستان "پایان یک رویا" که به دستش رسوندم جویا نشدم. یعنی هنوز فرصت درست و حسابی پیدا نکردم که ازش بپرسم ولی یه جورایی نزده می رقصم و جو گرفتدم که داستان جدیدی بنویسم
شوربختانه اتفاق جدیدی مثل 20 یا 900 (اسم داستان اول و دومم که به کد تبدیلش کردم! :دی) برایم نیفتاده که داستانش کنم و برای همین به سرم زده یکم همون دو تا را دستکاری و خیالی کنم ولی نه دلم می آد طلای حقیقت را عیار بی ارزش بدهم و نه حوصله دارم بیش از این وقتمو روی اون مسئله بگذارم

ادامه مطلب ...

طلوع امید

دوباره که اینجا داره خاک می خوره! بازم خوبه من یادداشت آماده از قبل دارم که منتشر کنم

هر چند انتشار هر یادداشتی به سبک خودم هم نسبتاْ وقت گیره

بالاخره خوشگل نویسی زمان می بره!


طلوع امید


یک ترم دیگه هم گذشت! به همین راحتی با کلیا خاطره شیرین
در کل از وضعیتم رضایت دارم و احساس می کنم بر خلاف اون چیزی که انتظار نداشتم تلاشهایم به نتیجه نشست و تونستم اعتماد دوستام و استادها را به خودم معطوف!(چه کلمه قلنبه سلنبه ای! ) کنم
حتی از افتادن ریاضی هم برای بار دوم گله ای ندارم (حالا اگر گله داشته باشم چی کار می تونم بکنم؟!  ) و به فال نیک می گیرم
همیشه خودم را دست کم می گیرم ولی به موقعه اش (بخونید دقیقه 90! ) تلاشمو می کنم و نتیجه فراتر از تصورم می شه. اگر پارسال همین موقع یکی بهم می گفت سال دیگه دو ترم از دانشگاهت را تموم کردی باور نمی کردم و می گفتم: با این سوادی که من دارم عمراً بتونم از پس امتحانای دانشگاه با اون بچه های درس خونش بر بیام
اما با این که موفقیت خیلی بزرگی نیست ولی من خیلی دوستش دارم و در اوج ضدحال! امید را در سر تا سر وجودم احساس می کنم. امیدی که صرفاً سو سوی کوره نور نیست و خورشیدی درخشانه که روز به روز طلوعش را بهتر می بینم
البته این روشنایی از پرتوی آگاهیه که خیلی هم راحت به دست نیومده و هنوز 4-5 سال پیش را خوب یادمه که وقتی مشکلی پیش می اومد در ظلمات به دنبال پاسخی حقیقی برایش می گشتم
در کل که خیلی خوشحالم و امیدوارم به یه جای درست و حسابی برسم تا بتونم به بقیه کمک کنم.نمی خوام شعار بدم...اما خردگرا شدن باعث شد بیشتر انسان دوستی را بفهمم

ادامه مطلب ...

داشته های من

هر چه بیشتر می گذرد بیشتر به نوشتن علاقه مند می شم ولی افسوس که فرصت نمی کنم بیشتر از هفته ای یک بار بنویسم 

دیشب ترسیدم، ترسیدم از این که نکنه وبلاگ جدیدم را راه بندازم ولی سوژه کم بیارم  

از اون ترسهای همیشگی

بگذریم

داشته های من

زندگی ام خیلی از مواقع ریتم مشخصی دارد و خواسته و نا خواسته در فصل های مختلف رفتارهای مشخصی را از خودم نمایان می کنم
بهار برایم فصل عجیبی هست و همیشه این تغییر فصل ذهن من را نیز دچار تحول می کند   تحولاتی که به نظرم ظاهراً بی نتیجه است ولی ممکنه به صورت غیر مستقیم و بی آن که متوجه شوم در نگرشم نسبت به دنیا تغییر ایجاد کند
فروردین برایم ماه تضاد است. تضاد میل به کار و میل به استراحت کردن، میل به تغییر و میل به ادامه دادن روند قبلی
امسال فروردین برایم رنگ و بویی دیگر داشت و انگار هر چه که می گذرد دید من نسبت به تغییرات اطرافم شفاف تر و واقع گرایانه تر می شود
عید امسال هم از عید لذت بردم و خیلی شیرین با سال تحویل ارتباط بر قرار کردم و هم به نسبت سالهای قبل کمتر تنبلی کردم و به کارهای تحقیقم پرداختم
اردیبهشت ماه آسودگی خاطر در کنار آن همه زحمتی که کشیدم بود. تقریباً شبیه اردیبهشت سال گذشته بود
بار دیگر خرداد و فصل امتحانات از راه رسید ولی اصلاً خبری از آن میزان مشخص استرس که ترم قبلی داشتم نبود و در نتیجه محرکم برای حرکت ضعیف است  
با این وجود شدید نگرانم  و مثل ترم دوم پارسال بی تفاوت نیستم! امیدوارم که معدلم خوب شود (بخونید مشروط نشم! ) و درسی را نیفتم...الهی آمین ( یکی از نادر مواردی که یه آتیست دست به دامن خدا می شه! )
بار دیگر فلسفه خونم رفته بالا و سوالهای متعدد از خودم می پرسم و با شکست ناحقی که در انتخابات ریاست جمهوری بهمان تحمیل شد اندوهگین شدم
البته این شکست حقیقتی شیرین در دل خود داشت ولی با این وجود کنار آمدن با تلخی ها نیاز به زمان دارد

ادامه مطلب ...